Saturday, February 9, 2008

بررسی روانشناختی ساختار فرهنگی ایرانی


در گردهمائی این هفته (گروه فرهنگی اجتماعی رویش )که با حضور گروهی از هموطنان،دکترعلیمحمد ایزدی(نویسنده کتاب چرا عقب مانده ایم )،پوران پوراقبال(روانکاو ومشاور خانواده )،مینوحبیبی (متخصص مشاوره )،علی خدامی (روانشناس )بشکل میز گرد برگزار گردید ساختار فرهنگ ایرانی از دیدگاه روانشناسی بررسی شد . ابتدا خانم حبیبی لزوم شناخت گذشته را برای درک بهتر فرهنگمان بیان داشت :
یک تراپیست یا روانکاو برای اینکه فردی را که برای تراپی مراجعه کرده خوب بشناسد ،به گذشته او برمیگردد ،اینکه در چه فضائی رشد کرده ،بچه چندم خانواده بوده ،والدین با او چه رفتاری داشتند ،دوستان وخویشاوندان او چگونه بوده اند ،ویا شرایط اجتماع و مدرسه او چه بوده است ،چون تا این اطلاعات نباشد نمیتوان در باره دریافتهای عاطفی روانی مراجعه کننده نظر درستی بیان کرد .بنابراین برای بررسی فرهنگ ایرانی باید به عقب برگردیم و گذشته و تاریخ ایران را از ابتدا مورد بررسی قرار داده ،ببینیم رویدادها واثرات آنها بر مردم چگونه بوده است .
برای شناخت فرهنگ و تاریخ یک کشور در درجه اول به آثار ادبی _هنری _بجا مانده از آن میپردازیم .در اینجا بدو دوره کاملا بارز برمیخوریم :دوره قبل و بعد از حمله اعراب به ایران .قبل از آن ادبیات بسیار شاد و سر زنده نشان از نشاط و خوشی مردم آن دوران دارد .شوک شدیدحاصل از حمله اعراب ایرانیان را برای دو قرن به سکوت بردبطوریکه هیچ آثار ادبی از آن دوران در دسترس نیست .اعراب با خشونت بسیار بنام دین مردم را به هلاکت میرساندندآنها را مجبور به آویختن گلوبندی با عنوان موالی (بنده)به گردن میکردند بعد از دو قرن دانشمندان و عارفان مجبور بودند برای آنکه خود را مطرح کنند بزبان عربی حرف بزنند و بنویسند (بوعلی سینا).مردم عادی زبان و دین خود را اجبارا پنهان میکردند وبه دروغ وتظاهر پناه میاوردند که بمرور این اعمال در آنها نهادینه شد .سایر تهاجمات به ایران (مثل حمله مغول ،افغانها ،روس ،انگلیس ،پرتقال،فرانسه ،وآخرین آن که همه بیاد داریم ،عراق و...)هم دائما اتفاق افتاده است .برای همین ما ایرانیها همیشه نگران آینده هستیم آینده برای ما مبهم و ترسناک است .حتی در اینجا هم نگرانیم .
حالاهمگی باید سعی کنیم با فکر کردن ،صحبت کردن ،بررسی و تبادل نظر کردن ،این باورهای غلط را شناسائی کرده وبا جایگزین کردن باورهای درست آنها را از ذهن خود پاک کنیم .
خانم پور اقبا ل برای پی بردن به ساختار فرهنگ خودشناسی فردی و جمعی را بصورت صادقانه وبدون تعصب و انکار مشکلات گذشته و حال پیشنهاد دادند :
برای شناخت زندگی و یا سلامت روانی _روحی جامعه بررسی درجه شناخت افراد از خویشتن خویش ویا میزان خودشناسی اشان لازم است .
خودشناسی سالم بمعنی آگاهی از نیازها وخواستها ،روحیات ،امیدها و آرزوها ورفتارها یمان است .البته این امربسیار مشکلی است واز آنجا که ما در گذشته هرگز با فرهنگ و تاریخ خود وکشور مان بطور صحیح آشنا نشده ایم ،خودشناسی سالم ما نیمه تمام مانده و یا بصورتی خودشناسی روانی جامعه ما هرگز انجام نشده است .
هویت فرهنگی ما مجموعه ای از (گفتارها ،رفتارها ،ادبیات ،سیاست ،علم ومذهب ودر بخش کوچکترشناخت امکانات و میزان رشد خانوادگی و شخصی )است .برای خودشناسی سالم نیازمند بررسی ومکالمه وارتباط گیری سالم وبا آرامش هستیم تا دریابیم که ما که هستیم و چه میخواهیم انجام دهیم .از شخص خود شروع کنیم ،بدون پیشداوری و غرض نقاط قوت و ضعف خود را بشناسیم ، روشهای مفید و جدیدبرای رفع مشکلات خود و خانواده بیابیم .
روان سالم اجتماعی در صورتی تامین میشود که قوانین اجتماعی در جهت کمک و حمایت از نیروهای فردی شهروندانش باشند،متاسفانه تا بحال از داشتن این شرایط محروم بوده ایم ولی حداقل و در قدم اول میتوانیم از امکان زندگی خود در جوامع پیشرفته استفاده کرده وراه رشد و دموکراسی و تحمل را برای خود و خانوادهامان باز کنیم .
با تعصب و نفی مشکلات گذشته ویا سرپوش گذاشتن به تمام آنچه که بر ما رفته است نمیتوانیم بیک خودشناسی سالم برسیم .ما نمیتوانیم بر دردها و رنجهائی که بر ما رفته است چشم ببندیم و سعی بر خوشحالی در زمان حال کنیم حداقل کاری که میتوانیم بکنیم اینست که بپذیریم که هرچه که گذشته در زمان گذشته است وما از آنچه که میدانیم بیشتر نیاموخته ایم .از خودخواهیها وتعارفات ورفع و رجوع کردنهای آنی بگذریم وبا دریافت آگاهی و رسیدن به مرحله بخشش و گذشتن از گذشته های پر تناقض میتوانیم راهی بسوی روشنائی فرهنگی و شخصی بیابیم .
برای شناخت روانی ویا روانشناختی جامعه راهی به غیر از حل و فصل ورسیدگی به تنش ها و ضد و نقیض های فرهنگی خود نداریم .ولی نیازی هم به جنگ و جدال در مورد گذشته ها نیست فقط بیاموزیم که حرف یکدیگر را بشنویم تحمل عقاید دیگران راداشته باشیم وبپذیریم که هیچکدام از ما گوینده حقیقت محض نیست .صلح و آرامش و پذیرائی از عقاید و گفتارها و رفتارهای گوناگون حرف آخر است .بیاموزیم که به اندازه تک تک ما عقاید مختلف وجود دارد واز اینکه دیگران را براه خود بیاوریم بگذریم ،ما فقط و فقط خودمان را میتوانیم عوض کنیم و بس .
آقای ایزدی نویسنده کتاب (چرا عقب مانده ایم ) :منهم مثل بسیاری از ایرانیان وطنم و ایرانیها را دوست دارم ،اگر بر معایب اخلاقی آنها که خود نیز از آنها هستم انگشت میگذارم قصد توهین و تحقیر نیست .وقتی قبول کنیم که جامعه ما عقب افتاده است (باین معنی که در آن جهل و ظلم و فقر وجود دارد )و بپذیریم که اکثر افراد جامعه ما از نظر روانی آسیب دیده اند وخلقیات وعقب ماندگیهایمان معلول آنست ودیگر اینکه علت این آسیب دیدگی را بیابیم خواهیم دید که خوشبختانه این آسیب دیدگی علاج پذیر است وراههای درمان هم فراوانند ولی راهی را که فکر میکنم بهترین است راهی است که پیامبران رفته اند ،یعنی تبعیت از قانون طبیعی بشر و اصلاح باورهای منحرف شده مردم .
اریک برن معتقد است در هر انسانی سه شخصیت وجود دارد :1_شخصیت والدینی (حالتی است که وقتی بر انسان مستولی شود شخص احساس میکند که از همه بالاتر ،قوی تر و عاقلتر است میخواهد تحکم کند ،مثل پدر ومادرها ).2_شخصیت کودکی (حالتی است که انسان را اسیر احساسات خویش مینماید ،خود را کوچک و زبون میداند ،حالتهای دوران کودکی و خردسالی )3_شخصیت بالغی (حالتی است که صاحبش را اهل منطق و استدلال میکند ،هر فکر و حرفی را با دلیل و برهان میپذیرد ویا ارائه میکندبرای دیگران همان ارزش و احترامی را قائل است که برای خود ).
تمام مردمی که روحا سالمند هر سه اینها را دارند وبین آنها تعادل هم برقرار است .خلط شدگی،آسیب دیدگی و حذف شدگی دراین جنبه ها مشکل زاست . با توجه به اهمیت وجود شخصیت بالغی سالم در زندگی وروابط اجتماعی افراد و درک اثر دروغ و تباین وتناقض رفتارها وکردارها در معیوب کردن و از کار انداختن این شخصیت وملاحظه فراوانی دروغ ووجود ناهماهنگی در رفتارو کردار مردم ایران ،این فرضیه را مطرح میکنیم که :دروغ علت العلل عقب افتادگیهایمان است .بخاطر رواج دروغ بین ما ایرانیان ،اکثرا شخصیت بالغیمان بشدت آسیب دیده وحکومت در وجود ما دائما بین شخصیتهای والدینی و یا کودکیمان دست بدست میشود وبیشتر معایبی که داریم عوارض همین نقص شخصیتی ماست .البته این مطلب بعنوان فرضیه ای (با ارائه ادله )پیشنهاد میشود ومثل هر فرضیه دیگری نمیتوان ادعا کرد که حتما صحیح است .میتواند توسط دیگرعلاقمندان تائید ویا رد شود . تو با دشمن نفس هم خانه ای چه در بند پیکار بیگانه ای (سعدی )

آقای خدامی :بی تردید فرهنگ جوامعی که عناصر مثبت آن وزن و جایگاهی افزونتر از عناصر منفی آن دارد میتواند انسانهائی سالمتر ،شادتر و امیدوارتری را پرورش دهد .
در مقابل فرهنگهائی که در آن خشونت ،عدم رعایت حقوق فردی و اجتماعی وبدبینی و ظن و گمان وجه غالب را دارد ،انسانهایی نابهنجار از نظر روانی را به ارمغان میاورد.
در بررسیهای انجام شده در جوامعی که تجربه فرهنگ خشونت و جنگ را داشته اند دیده شده که میزان تولد کودکان ناقص الخلقه از نرم طبیعی آن بالاتر بوده است .در این جوامع میزان پذیرش و بستری افراد با اختلال روانی بدرجات مختلف در مراکز نگهداری اینگونه بیماران و یا استفاده از داروهای روان گردان توسط افراد در مقایسه با وضعیت قبل از جنگ افزایش چشمگیری داشته است .در جوامعی با فرهنگ ناایمن که انسانها در معرض انواع تهدیدها قرار دارند ،اضطراب بشکلهای متفاوتی در قالب انواع اختلالات شخصیتی ،روانی روان تنی ویا حتی بیماریهائی مانندسکته های قلبی و مغز ی در دامنه گسترده ای بروز مینماید .در بعضی جوامع بلحاظ وضعیت خاص آنها میتوان شاهد دو فرهنگ موازی در کنار یکدیگر بود .یکی فرهنگ رسمی که نهادهای اجتماعی _حکومتی آنرا ترویج مینمایند ودیگری فرهنگ غیر رسمی است که در خانواده دور از کنترلهای محسوس وجود دارد .در حقیقت وجود این دو فرهنگ متعارض تاثیر تخریبی و منفی قابل توجهی بر روی شخصیت افراد دارد .همانطور که میدانیم کودک روند رشد اجتماعی خود را از دوران طفولیت آغاز مینماید .والدین با انتقال فرهنگ جامعه به کودک خود وی را برای ورود به اجتماع آماده می سازند .کودک با یادگیری الگوهای رفتاری والدین بعنوان اولین مربیان خود و به تقلید از آنها با فرهنگ خود ارتباط برقرار مینماید .کودکی که با فرهنگ متعارض رشد می یابد همواره اضطراب را در زندگی خود تجربه مینماید .این اضطراب حاصل تضاد در اندیشه و رفتار بلحاظ تعارض فرهنگی میباشد .بعنوان مثال کودک میآموزد که میتوان با حربه ای بنام دروغ خود را از وضعیت تنبیهی که شاید هم مستحق آن نیست برهاند .کم کم و در طی مراحل رشد اخلاقی و اجتماعی این صفت را بصورت نهادینه شده در تار و پود خود بعنوان سپری در مقابل تعارض و تضاد به کار می بندد .دروغ گفتن تنها یک نوع از عناصر منفی فرهنگ است که باعث انحراف از رفتار سالم میشود .از صفات دیگری مانند عدم اعتماد ،عدم گفتگو ،رقابت ناسالم وفرافکنی نیز میتوان نام بردکه هر یک دارای توان تخریبی بالائی است .
شاید سریعترین اقدامی که به ذهن میرسد شناسائی آسیبهای فرهنگی وآموزش نقش تخریبی عناصر منفی فرهنگ به افراد جامعه باشد .سپس از طریق ارائه الگوهای فرهنگی و اجتماعی منطبق با اصول بهداشت روانی به توان فرآیند جانشین سازی و فرهنگ سازی را ادامه داد.تاکید و برجسته نمودن نهادهای مدنی مانندحقوق شهروندی ،احترام متقابل ،ترویج نوعدوستی و همیاری ومنافع جمعی از طریق آموزشهای رسمی وغیر رسمی روند فرهنگ سازی شکل و جهت داد .بامید آنروز
یکی از دوستا ن حاضر در جلسه با معیار پیشنهادی دکتر ایزدی برای پالایش فرهنگمان مخالفت کرده وتبعیضاتی را که بنظر ایشان به زنان میشود برشمرد .
خانم پوراقبال معتقد بود که معیاری مطلق و نهائی در نشخیص حقیقت وجود ندارد وحرف آخر را نمیتوان پیش کسی پیدا کرد .
دوست دیگری با اشاره به حمله اعراب به ایران وپذیرش آنچه که پیش آمد از طرف ما ،معتقد بود آن موقع با شمشیر آمدند وحالادیگران با علم .ما بایدخود اساس فرهنگمان را اصلاح کنیم .
آقای خدامی اشاره به جوامع ژاپن و آلمان کرد که توسط مهاجمین سرکوب شدندولی دوباره رشد کرده و فرهنگ خود را شکوفا کردندوپیشنهاد کردانرژی خودمان راخیلی در مورد تاریخ ،که قابل اعتماد هم نیست ،صرف نکنیم.وی ضمن ارائه لیستی از نکات مثبت و منفی فرهنگمان(بمنظورتوجه به رفتار روزمره و فکر فرهنگ سازی و جانشین سازی از طریق آموزش همگانی و غیر رسمی ) درخواست کرد که موارد دیگر را به آن بیفزائیم : نکات مثبت فرهنگ ما :
تنوع قومی (زبان ومعماری ) _ موسیقی محلی _ادبیات _
نکات منفی فرهنگ ما : پیشداوری . تبعیض . دروغگوئی .رفتار هیجانی . عدم رعایت حقوق فردی و اجتماعی .قضاوت نادرست .قانون همه یا هیچ .رقابت ناسالم(چشم و همچشمی )کم شدن اعتماد (بدبینی ).فرهنگ سوگواری .زندگی در گذشته و نگران آینده .عدم وجود گفتگو .عدم همنوائی اجتماعی .عدم استقلال و آزادی فردی .
خانم حبیبی درک و استفاده از شعر در گفتگوهایمان وخانم پور اقبال لذت بردن ازدور هم بودن و گرمی رفتارمان در جمعهای دوستاه وفامیلی را به نکات مثبت اضافه کردند .
یکی از دوستان :فرهنگ معنوی ما بسیار غنی و مثبت است .غربیها بعد از اینهمه پیشرفت نیاز به معنویات و عرفان را دریافتند ،در حالیکه ما قرنهاست به آن دست یافنه ایم .
دوستی از میان حاضران :در بررسی آسیب شناختی فرهنگ حاکم بر جامعه ایرانی متاسفانه به دروغ گفتن بعنوان یک آسیب مهم اجتماعی با دامنه های بسیار وسیع میتوان اشاره کرد .چاپلوسی و تملق ،رشوه دادن وگرفتن ،کم کاری در محیط کار ،همه از اشکال مختلف دروغ گفتن است که در رفتارهای میان فردی و اجتماعی خود را نشان میدهد .باز هم با تاسف فراوان باید گفت که حتی پایه های برخی از روابط میان همسران بر دروغ ونفرت بجای عشق و محبت گذاشته شده است و اینهمه فرد و جامعه را بسوئی میبرد که دروغ گفتن بعنوان پدیده ای عادی در رفتارهای فردی و اجتماعی خود را نشان میدهد بدون آنکه به نتایج مشکل آفرین وفاجعه آمیز آن توجه شود .
خانم حبیبی پنهان کاریهای معمول در بین ما و دوست دیگری تعارفات مبالغه آمیزمان را هم از موارد دروغ دانستند .
دوست دیگری کم ظرفیتی شنونده را در پذیرش حق و راستی از دلایل دروغ گفتن ما دانسته و گفتند که با عکس العمل تند و بد کسی مواجه شده اند که خودش با اصرار از این دوست ما خواسته بود که حقیقت را بگوید !
یکی از دوستان میپرسید که سیستم و فرد چقدر در هم تاثیر میگذارند و کدام قویتر است ؟
دیگری معتقد بود که فرهنگ و جامعه است که ما را میسازد ، وقتی بزرگان ما میگویند (دروغ مصلحت آمیز به از راست فتنه انگیز است )چه پیش میاید ؟
آن دیگری گفت :همه ما این سخن سعدی راکه گفتید از حفظ هستیم و از آن استفاده وسوء استفاده میکنیم ولی کمتر کسی از ما این سخن سعدی را میداند که :
گر راست بگوئی و در بند بمانی به زآنکه دروغت دهد از بند رهائی
سخنهای بسیار گفته شده ،ولی این ما هستیم که (انتخاب ) میکنیم وبیائید فرافکنی نکرده وخود را مسئول انتخابها و رفتارمان بدانیم .
دوستی که در این جلسه شرکت کرده بود، شرکت در این جلسات را بی فایده دانسته !وباور داشت که دولتها با وسایل ارتباط جمعی که در اختیار دارند از ما هر چه میخواهند میسازند واین گردهم آئیها و چاره جوئیها بی فایده است تا وقتی که دولتها راعوض کنیم .
آقای خدامی: کسی در بچگی گفت میخواهم دنیا را عوض کنم .بزرگتر که شد گفت دنیا خیلی بزرگه میخواهم کشورم را عوض کنم .چند سال بعد گفت میخواهم شهرم را عوض کنم وبعد به عوض کردن محله وبعد خانواده اش فکر کرد ولی د یر شده وکهنسال شده بود وگفت اگر ازاول خودم را عوض کرده بودم هم موفق میشدم وهم به پله های بعدی میرسیدم.
در ابتدای جلسه پرسشنامه ای بین حاضران پخش شد که بدان پاسخ دادند ،
سوالات و آمار استخراج شده از پاسخها بدین قرارند :
1_فرهنگ در شکل گیری شخصیت انسان های یک جامعه و سلامت روانی آنها
الف _تاثیر بسزائی دارد . 87%
ب_تاحدودی تاثیر دارد . 13 %
ج_هیچگونه نقشی ندارد. 0 %
2_در ساختار فرهنگ ایرانی
الف _نکات مثبت بیشتر از نکات منفی وجود دارد . 32%
ب _نکات منفی بیشتر از نکات مثبت وجود دارد . 36%
ج_نکات منفی و مثبت به یکسان وجود دارد . 32%
3_ارزشها و سنت های ما آزادی اجتماعی و فردی را
الف _تقویت مینماید . 36%
ب_تقویت نمی نماید . 28%
ج_به میزان کمی ارج می نهد . 36 %
4_هویت اجتماعی ما تابعی از فرهنگ ما
الف _می باشد . 82%
ب_نمی باشد. 0%
ج_تاحدودی می باشد .18%
5_فرهنگ ایرانی شادی بخش و نشاط آفرین
الف _می باشد . 82%
ب_نمی باشد . 0%
ج_تا حدودی می باشد . 18%
6_فرهنگ کنونی ما
الف _نیاز مبرم به تغییرات اساسی دارد . 82 %
ب_نیازی به دادن تغییرات ندارد . 0%
ج_فقط تا حدود کمی نیاز به تغییر دارد . 18%
7_تغییرات و اصلاحات فرهنگی
الف _از درون افراد جامعه شروع میشود . 68%
ب_باید از جامعه شروع و به افراد ختم شود .32%
ج_خود بخود انجام میشود . 0%