Wednesday, September 7, 2011

روز جهانی صلح گرامی باد!


به انگیزه گرامیداشت روز جهانی صلح (21 سپتامبر)

آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است

با دوستان مروت بادشمنان مدارا(حافظ)

گرامیداشت روز جهانی صلح

باحضور :

-آقای هادی ابراهیمی (شاعر و سردبیر هفته نامه شهروند بی . سی )

-آقای عبدالقاد ر بلوچ (نویسنده و طنز پرداز )

-خانم فلور طالبی (پژوهشگر )

-آقای افشین سبوکی (کاریکاتوریست )

همراه با موسیقی زنده و پذیرائی

زمان :شنبه هفدهم سپتامبر از ساعت شش و نیم تا نه شب

مکان : شماره 1044 خیابان سنت جورجز نورت ونکوور (سالن ورزش کلیسا )

ورود برای همه آزاد و رایگان است .تلفن اطلاعات :7788555244 مهدی حسینی

بامید دیدار

گروه فرهنگی _اجتماعی رویش

یاری رسانان : گروه تلویزیون پرواز --- گروه هارمونی

---خانه فرهنگ و هنر ایران --- آقای جهانگبر فامیلی (مشاور ارشد بیمه )---آقای فرهاد صوفی (رستوران پستا پلو)---قنادی کندو --- گلفروشی طلا

Tuesday, July 19, 2011

گزارشی از گردهمآئی در گروه فرهنگی _اجتماعی رویش

در جلسه 8 جولای که با حضور جمعی از ایرانیان وبه گردانندگی آقای علی رضا صدقی (عضو رسمی انجمن مشاورهای بالینی بی سی ،درمانگر ،آموزشگر ) تشکیل شد موضوع گفتگو در باره وقایعی بود که (در کمتر از یکماه پیش )بعد از شکست تیم هاکی ونکوور از رقیب آمریکائیش درین شهر اتفاق افتاد. از آنجا که این گرازش جمع بندی نظرات نیست و تنها دیدگاههای افراد متفاوت را بازگو میکند ، در علل و یا راهکارها ، گوناگونی و یا حتی تضاد دیده میشوند . دلایل و انگیزه های بروزاین ناهنجاری اجتماعی :

1_خشم و بروز آن :

به عواملی که خشم جوانان را برمی افروخت کم توجهی شده بود . برای نمونه ،از مدتها پیش با تبلیغات وسیع برنامه را هرچه بزرگتر نمایانده و ذهن آنانرا فقط به برنده شدن و بودن متوجه کرده بودند .

_از دیدگاه فیژیولوژیکی،وقتی خواسته ها و امیال کسی بر آورده نمیشود ، در پی خشم آدرنالین ترشح میشود که باعث ازدیاد نیروی عضلانی و هیجان بیشتر گشته و این انرژی است که باید آزاد شودوگرنه نابهنجاریها بروز خواهند کرد .

_نا هنجاریهای رفتاری (ازجمله پرخاشگری ) ریشه در سرکوبهای دوران کودکی دارند .

2_عوامل اقتصادی :

_ورزش بصورت صنعتی در خد مت اقتصاد و سودآوری برای جمعی در آمده و خشونت و ایجاد هیجان درین راستاست که در جاهائی برای خودشان هم خارج از کنترل میشود .

_فشار اقتصادی که به جوانها تحمیل میشود . عدم امنیت شغلی و مالی از یکسو و زندگی تحمیلی مصرفی و توانائیهای کاذب مالی که با کارتهای اعتباری به ایشان داده میشود ،استرسی را بهمراه میآورد که گاه به خشم میانجامد. 3_مدیریت ناکارآمد:

_جمع کردن بیش از صد هزار نفر در یک محله :

بعضی از جامعه شناسان (برای نمونه دورکیم ) معتقدند که قدرت تمیز و تفکر افراد در هنگامیکه در بین جمع قرار میگیرند پائینتر از زمانیست که به تنهائی فکر و عمل میکنند .

_هرچند وجود افرادی که در همان جمع نه تنها تحت تاثیر قرار نگرفته بلکه حتی سعی بر اصلاح فضا داشتند، قطعیت از آن نظریه را میگیرد ،ولی روشن است که اگرآن جمعیت در سراسر شهر بودند آسانتر کنترل و آرام میشدند .

_هرچند فروش الکل ازساعاتی ممنوع شدولی اگر زودتر اقدام میشد موثرتر بود.

_وجود آزادی زیاد و اینکه مطمئن بودند تنبیه جدی در کار نخواهد بود.
_برعکس ،تجربه کنترل مستقیم سال1994 و درحاشیه بودن در المپیک نشانداده بود که هرچه پلیس بیشتر وارد عمل شود سطح خشونت بالاتر میرود.

4_عوامل فرهنگی:

الف_کمرنگی اخلاق ومعنویات:

در جامعه سرمایه داری که سود دهی و پول حرف آخر را میزند ،اخلاق رنگ می بازد (نگاه کنیم به غارتی که در 5 دقیقه خاموشی در نیویورک در فروشگاهها ی آن اتفاق افتاد )مگر اینکه بمانند ژاپن به مدد حفظ سنت های درست و تقویت فرهنگ سالم اخلاق و معنویات حفظ شوند .

از نمونه های حفظ اخلاق در ورزش تختی را میتوان نام برد که اگر حریفش از قبل جراحتی داشت، از آن نقطه ضعف سوء استفاده نمیکرد و حال آنکه در کشتی کج و یا کیک بوکسینگ که متداولترین ورزشهای رایج دراینجاست طرفین بهر خشونتی دست میزنند.

ب:ایجاد هویتهای کاذب برای جوانان:

_هویتی شبیه به هویت قبیله ای که ناموس ! و وجود آنها وابسته به یک تیم ورزشی است را از کودکی که تی شرت با آن مارک ورزشی خاص پوشیده شروع شده و تا سالها به اشکال گوناگون تقویت میکنند . بازیکنان هاکی قهرمانان میشوند . بسیاری ازجوانان هرچه درین زمینه رخ میدهد را از اصول زندگی خود بحساب میآورند .(چند هفته قبل در جمع 600 نفره جشن رسمی فارغ التحصیلی، حتی گرداننده ایکه اسامی دانش آموزان ممتاز را میخواند دو دفعه برنامه را قطع و نتیجه بازی هاکی را که در جریان بود اعلام کرد !) .دور از انتظار نیست که ضربه خوردن هویت جمعی وابسته به یک تیم ، تعصب وعکس العمل ببار آورد .

ناگفته نماند که این هویت های کاذب از طرف جریان رسانه های جمعی و سینماکه خود اکثراابزار سرمایه داریست و متاسفانه وجه غالب را پیدا کرده ایجاد و تقویت میشود ،وگرنه در سیستم رسمی آموزش و پرورش موجود اینجا سعی بر دوری از رقابتها وتکیه بر بها دادن بر ارزش و توانائیهای فردی هر کودک و نوجوان است .



_خشونت بعنوان یک ارزش عرضه و تقویت میشود :

نقش بازیهای کامپیوتری و بویژه فراورده های هالیوود را در فرهنگ سازی اینجا نمیتوان از نظر دور داشت .فیلمهائی که با هنرمندی همدلی تماشاچی را جلب واو را دروضعیتی قرار میدهند که هر خرابکاری و خشونتی را تائید کند . مردان خشن را محبوب دلها میکنند . بسیاری از جوانان در آن واقعه در کنار ماشینهای سوخته وفروشگاههای غارت شده ،با افتخار عکس یادگاری میگرفتند و یا در فیس بوک شرح خرابکاریهای خود را میدادند.

_هویت یابی چه در سن بلوغ و چه برای نسل دوم مهاجران پدیده ایست که باید زیاد به آن بپردازیم .فشار روانی حاصل از آن هم میتواند به یافتن هویتهای کاذب کمک کند .

5-عوامل سیاسی :

از آنجا که یکی از محافظه کارترین دولتها بر سر کارست ،ماپلیسی شدن جوجامعه وبزه اجتماعی را شاهدیم.فشار به مردم برای ایجاد جو جاسوسی وشک داشتن بهمدیگرو خبرچینی هم لزومی نداشت چرا که در همه جا از قبل دوربینها را آماده داشتند .جو پلیسی به تقویت گروههائی با پوشش سیاه که ساختار شکن هستند و در آنجا هم حضور داشتند خواهد انجامید .

در احزاب مخالف گفته شده است پلیس عمدا کیس را طوری هدایت کرد که از دل این آشوب چنین برآید که مردم نیاز به تقویت ایشانرا حس کرده وبودجه بیشتر درین باره را منطقی بشمارند .

راهکارهاو پیشگیری از آسیب های اجتماعی

الف :آموزش و آگاهی در خانواده :

_آموزش مهارتهای زندگی به فرزندانمان : _ احساس خشم و رفتار پرخاشگری:



توجه به مفاهیم خشم ،پرخاشگری و رعایت آنها از بروز خشونت جلوگیری خواهد کرد .خشم یک احساس وهیجان طبیعی است که به خودی خود مشکلی نیست ولی اگر منجر به پرخاشگری و حتی خشونت (که یک رفتار غلط است ) شود مشکل زاست . خشونت میتواند همراه با آشوب باشد .دیوید برنز در کتاب (احساس خوب ) به سه نظریه اشاره میکند :الف: اجازه دهیم خشم تخلیه شود تا فرو کش کند(نظریه فروید ) . این نظریه رد شده است.

ب:به درونمان بریزیم .این نظریه هم توسط بسیاری از جمله فروید رد شده است چرا که خشم فرو خورده و سرکوب شده عامل بسیاری از امراض روان تنی از جمله رماتیسم خواهد شد .

ج:بهترین راه ، توجه به برچسبی است که ما به آن میزنیم یعنی دیگران نیستند که ما را عصبانی میکنند بلکه برداشت ما و تفسیر ی که میکنیم و ناشی از باورهای ماست اهمیت دارد و آن باورهاهم با آموزش میتواند بهینه گردد . در دیدگاه شناخت درمانی این مراحل آورده شده اند :اول رویدادی رخ میدهد . دوم باور های ما هستند که باعث تفسیر های ما یند .باورها وتفسیرهائی که ما میکنیم در رابطه با پیام هائی است که در طول عمر خود دریافت کرده ایم و در اینجاست که نقش فرهنگ و آموزش روشن میشود . مرحله سوم پیآمد آنست ،یعنی احساسی که به ما دست میدهد مثل خشم و. ودر چهارمین مرحله اگر هنوز احساسی مثل خشم داریم با مورد تردید قرار دادن آن و نگاه از زوایای دیگر به آن سعی کنیم که به احساس خوب برسیم . البته همانطور که گفته شد هیجان خشم طبیعی است و مشکل وقتی است که به پرخاشگری برسد ولی زندگی کردن با آنهم درست نیست و سعی کنیم که آنرا بهینه کنیم.بطور خلاصه وقتی احساس خشم میکنیم اگر در قدم اول آنرا برای خود انکار نکنیم و در قدم دوم به کمک تکنیکهای بسیار (مثل آرامش عضلانی ،تنفس عمیق ،دور شدن از محل و...)کمی آرام بگیریم و در مرحله سوم منطقی و مثبت و بیطرفانه به آن مشاهده کنیم رفتار پرخاشگرانه نخواهیم داشت .

_ در تربیت فرزندانمان بکوشیم از ترویج رقابتها و مقایسه ها دوری کنیم .

ب : آموزش و آگاهی در جامعه :

_اهمیت ارزشهای جامعه ،آموزش وآگاهی جمعی بر ما روشن است . بیائید با هم گروههای اجتماعی را تشکیل دهیم و یا در گروهها و احزابی که عدم خشونت را پایه قرار میدهند فعال شویم و از نیرو و قدرت افکار عمومی در جامعه استفاده و اجرای خواسته های روشن و مشخص خود را از حاکمیت و مسئولین بخواهیم .

Saturday, June 25, 2011

گزارش کوتاهی از گردهمآئی رویش در جمعه 24 جون2011



این گردهمآئی با حضور جمعی از فارسی زبانان و نویسنده صاحب نام ایران (آقای محمدمحمدعلی ) برگزار شد .

خانم فلور طالبی یکی از داستانهای کوتاه ایشان را بشکل خاص قصه خوانی اجرا کردند و سپس آقای محمد علی سیر داستان نویسی در ایران را بازگو ونقد کردند .ایشان تفاوتهای قصه و داستان و رمان را بیان داشتند . انواع داستان بررسی شد و شیوه کار یازده نفر از نویسندگان تاثیر گذار در دوره مدرن اجمالا مطرح شد .

بخش دوم بشکل گفتگو اجرا و به پرسشها هم پاسخ داده شد .از جمله مواردی که مطرح شد :رابطه داستان نویسی در ایران و جهان و امکان جهانی شدن ادبیات معاصر ایران ؟ . چرا ادبیاتی از آمریکای جنوبی عالمگیر شده و مشکلات عدم پیشرفت ما چیستند ؟.نقش سیاست در هنر و بالعکس .؟.آیا دوران نخبه های ادبی در ایران بسر آمده و امکان داشتن هدایتهای دیگر هست ؟.سانسور درتاریخ هنر ما چه از طرف حاکمیت و چه از طرف عرف ؟.خود سانسوری و یا نوآوری در کدام نویسنده ها و چرا ؟.چرا تا صد سال پیش در قصه ها مردم و زندگی روز مره آنها و مهمتر از آن حالات درونی افراد فقط نام برده و توضیح داده نمیشد ؟.چرا در ایران هنوزادبیات پلیسی ،کارگری ،زندان و... پیشرفتی نکرده ؟. نقش زنان نویسنده در نویسندگی بویژه در ادبیات معاصر ؟.و...

برای آشنائی بیشتر با آقای محمد علی به سایت ایشان مراجعه کنیم .

http://www.mohammadmohammadali.com/

Tuesday, March 8, 2011

بانوان سرآمد ادب پارسی 4 ام مارچ

تهیه کننده:فلور طالبی

امشب را به نام تو آغاز می کنم. امشب را به نام تو آغاز می کنم مادر، خواهر، همسر. امشب را به نام تو آغاز می کنم زن پرتلاش و سربلند و آزاده ایرانی. بنام تو که در فراز و نشیب های وهم آلود تاریخ دیرین سرزمینمان، همواره همیار و همدوش مردان رزمیده ای و حماسه آفریده ای. بنام تو که نماد پرافتخارترین حماسه ایرانی.

امشب را به نام تو آغار می کنم. بنام تو که از بلندی های مه گرفته زاگرس با کودکی بسته در پشت و کودکی در آغوش، بر اسب رهوارت هی می زنی تا همراه مردانت کوچ زمستانی و تابستانی ایلت را سازمان دهی. بنام تو زن سرفراز کرد و لرو بختیاری ایرانی.

امشب را بنام تو آغاز می کنم که می ریسی و می بافی و بزرگترین صادرات غیرنفتی سرزمینت حاصل سرانگشتان نازک و خونین توست. بنام تو زن پرافتخار آذری و کرمانی و کاشانی.

امشب را بنام تو آغاز می کنم. بنام تو که سینه ات آماج گلوله های مهاجمان خارجی بوده و سوزش داغ از دست دادن برومندانت هنوز در مویه هایت هویداست. بنام تو که گرچه نقاب بر صورتت نهاده اند اما چشمان مصممت نشان از استواری تو دارد. بنام تو زن دلاور خوزی و بوشهری و هرمزگانی.

امشب را بنام تو آغاز می کنم. به نام تو که در میان بادهای خشک و سوزان کویری، با لبهای شکاف خورده از تشنگی، در میان سیاه چادر خود بکار ریسیدن و بافتن مشغولی و شانه های نحیفت سهم بار زندگی را بدوش می کشد. بنام تو زن شکیبای بلوچ و سیستانی و خراسانی.

امشب را بنام تو آغاز می کنم. بنام تو که با پاهای عریان در میان شالیزارهای خیس به کار وجین مشغولی تا اصلی ترین خوراک مردمان میهنت را بر سفره انان نهی. بنام تو که مدیر و مدبری و کارآمدی ات خاری است در چشم دشمنانت. بنام تو زن پرتلاش گیلکی و مازنی.

امشب را به نام تو اغاز می کنم. تو که دوشادوش مردان در میدان های نبرد بر اهریمن جهل و بیسوادی می تازی، تو که بر لشکر درد و بیماری شبیخون می زنی، تو که فریاد های عدالت جویانه ات، در راهرو های پرهیاهوی کاخ دادگستری غوغا برپا ساخته، تو که در کارخانه و اداره و خانه حضور موثر و کارایت انکار ناشدنی است. امشب را به نام تو آغاز می کنم زن کارآمد و توانای ایرانی.

بنام تو که فریاد برابری خواهیت را جهان شنیده و خون سرخت پهنه خیابان های میهنت را رنگین ساخته است.

امشب را به نام تو اغاز می کنم که سرآغاز تاریخی. که ابتدای تربیتی، که الفبای ادبی. بنام تو زن سرآمد ادب پارسی.

این سلسله افتخار را با رابعه اغاز می کنم. که زنده بود. که عشق ورزید و به جرم ان رگ هایش ر ا گشودند و خون بیگناهش را به حوض حمام سپردند.


اگرچه بانوان ایرانی در عرصه های گوناگون علم و صنعت، هنر و ادب، و همچنین مدیریت و تجارت در سراسر جهان فعالند و می درخشند اما گفتگوی ما امشب در باره هفت بانوی برجسته شاعره و سخنگوست. ملتی چنین قدیم و ادبیاتی چنین سرشار، محال است اسمان ادبش خالی از ستارگان درخشان بانوان باشد. در شعر فارسی بانوانی بوده اند که علی رغم فشار ها و کمبودها، از بسیاری از مردان دوران خویش فراتر رفته و چنان جایگاه والایی را به خود اختصاص داه اند که نمی توان سر تعظیم در مقابلشان فرود نیاورد. تازه این ها کسانی هستند که به مدد جایگاه طبقاتی و پشتیبانی خانواده مجال ان را یافته اند تا آثار خود را به نام خود به نشر آورند. از سخنگویان گمنام و مطمئنا فراوانی که اندیشه های خویش را با خود به گور برده اند که هیج نمی دانیم. در گفتگوی امشب از این بانوان سخن می گویم:

رابعه بلخی: که کهن ترین شاعره فارسی زبان می دانندش، در نیمه نخست سده چهارم هجری یعنی در زمان حکومت سامانیان در بلخ می زیسته است. آنگونه که نوشته اند عاشق بکتاش، غلام ترک نژاد برادرش شده و به جرم این عشق ممنوع محکوم به مرگ در حمام شده است.

دعوت من بر تو آن شد کایزدت عاشق کناد بر یکی سنگین دل نامهربان چون خویشتن

تا بدانی درد عشق و داغ هجر و غم کشی چون به هجر اندر بپیچی پس بدانی قدر من

مهستی گنجوی: در اواخر قرن پنجم هجری و در زمان سلجوقیان می زیسته است. چنگ می نواخته و محبوب سلطان بوده. اما به همسری امیر احمد تاج الدین که خطیب و شاعر بوده در آمده و به این جرم به بند افتاده است.

شاهان چو بروز بزم ساغـــــــر گيرند برياد سماع، چنگ و چاکر گيرند

دست چومنی که پای بند طرب است در خام نگيرند که در زر گيـــــرند

طاهره قره العین: طاهره که لقب (نور چشم) گرفته بود به اعتراض به آیینی برخاست که زن را ضعیفه ای محبوس در خانه و تنها برای پذیرایی همسرش مناسب می دید. او که دختر و همسر و عروس روحانیان پر نفوذ دوران خود بود، به اعتراض به تمامی مظالمی که به نام دین و مذهب بر او و زنان و مردان دیگر وارد می شد، از همسرش طلاق گرفت، راهی کربلا شد، با روی گشوده در مقابل جمع ظاهر شد و یکی از بزرگترین قیام های مردمی دوران ناصری را رهبری کرد. اشکار است که سرکشی های او بی پاسخ نماند و به تقاضای همسرش و به دستور میرزا اقاخان نوری، پس از قتل ناصرالدین شاه با دستمال خقه شد. مدفنش را هوادارانش گرامی می دارند.

گر به تو افتدم نظر چهره به چهره رو به رو شرح دهم غم تو را نکته به نکته مو به مو

از پی دیدن رخت همچو صبا فتاده ام کوچه به کوچه در به در، خانه به خانه کو به کو

عالمتاج قائم مقامی: این بانوی هنرمند و گرامی که به ژاله تخلص می کرد، در سالهای 1262 تا 1325 شمسی زندگی می کرد. در جوانی به مردی بسیار بزرگتر از خود شوهر داده شد و برخوردهای عاری از احساس شوهرش همواره رنجش داد. پژمان بختیاری تنها فرزند ژاله که پس از بیست و هشت سال توانست مادرش را ببیند و با او زندگی کند، در مقدمه ای که بر دیوان او نوشته چنین می گوید: مادرم در آغاز جوانی بود و پدرم در پایان آن. مادرم اهل شعر و بحث و کتاب بود و پدرم مرد جنگ و جدال و کشمکش. مادرم ارزش پول را نمی دانست و پدرم پول دوست و تا حدی ممسک بود. مادرم از مکتب به خانه شوهر رفته بود و پدرم از میدان های جنگ و خونریزی به کانون خانواده قدم نهاده بود. آن از این توقع عشق و علاقه و کرم و همنوایی بافراط داشت و این از آن منتظر حد اعلای خانه داری و شوهر ستایی و صرفه جویی و فرمانبرداری بود.

نتیجه این همه عدم تفاهم جدا شدن ژاله از همسرش و رنج بردن دایم او بود.

رنجی که من از دوری فرزند کشم یعقوب ار آن حال خبر دارد و بس

پروین اعتصامی: کیست که سواد فارسی داشته باشد و پروین را نشناسد. زن بزرگوار و محترمی که الگوی هر دختران ایرانی در دورانی از رشد خود بوده و بنظر من همواره خواهد بود. شعر پروین از لحاظ فکر و معنی بسیار پخته و متین است و گویی اندیشه گری توانا حاصل تامل و تفکر خود را در باره انسان و تاریکی های روحش به نظم کشیده است. اگرچه شعر پروین زنانه به مفهوم امروزی آن نیست اما تنها یک شاعر زن می تواند از مناظره عدس و ماش، نخود و لوبیا، سیر و پیاز، تابه و دیگ و آیینه و شانه چنین مفاهیم عمیقی استخراج کند.

پروین اعتصامی در سال 1320 شمسی در سی و پنج سالگی به بیماری حصبه در گذشت.

در آن سرای که زن نیست، انس و شفقت نیست در ان وجود که دل مُرد، مُرده است روان

به هیچ مبحث و دیباچه ای قضا ننوشت برای مرد کمال و برای زن نقصان

سمند عمر چو آغاز بدعنانی کرد گهیش مرد وزمانیش زن گرفت عنان

چه زن چه مرد کسی شد بزرگ و کامروا که داشت میوه ای از باغ علم در دامان

هزار دفتر معنی به ما سپرد فلک تمام را بدریدیم بهر یک عنوان

همیشه فرصت ما صرف شد در این معنی که نرخ جامه ی بهمان چه بود و کفش فلان

نه بانو است که خود را بزرگ می شمرد به گوشواره و طوق و بیاره ی مرجان

چو آب و رنگ فضیلت به چهره نیست چه سود؟ ز رنگ جامه زربفت و زیور رخشان

فروغ فرخراد: اما فروغ، که نور دیده ما بود. که صدای رسای زن امروز ایرانی بود. که عاشق زندگی بود و عاشق همه مردمی که روی این کره خاکی راه می روند. که با عشق تعریف می شد و بدون آن نبود. این زن که در سی و دو سالگی قلب عاشقش در یک تصادف رانندگی از هم درید چه می گفت که بقول شفیعی کدکنی از مرده اش هنوز پرهیز می کنند. محمد مختاری که مجالش ندادند بیش از این سخن گوید در باره شعر فروغ چنین می گوید: روشن ترین توان مایه در شعر فروغ که ‏فردیت او و فردیت ما را به یک تعمیم بشری ‏هدایت می کند، «بداهت» زندگی است. ذات ‏عاشقانه و زیبای حیات انسانی، گاه با شور و شوق ‏و گاه با دریغ، اما همواره با التهاب، رخ می نماید، ‏تا میزان نزدیکی و دوری خود را از آن بازشناسیم، ‏و دریابیم که تا چه حد دستخوش تیرگیهایی شده ‏ایم که جسم و ذهن ما را چنین زیر فشار خود ‏گرفته، و از حس شدید زنده بودن دور کرده است:‏

حرفی به من بزن
آیا کسی که مهربانی یک جسم زنده را به تو ‏می بخشد
جز درک حس زنده بودن از تو چه می ‏خواهد؟ ‏
‏ (ص47 ایمان بیاوریم)‏

یادش گرامی

سیمین بهبهانی: سیمین را اگرچه وقتی جوان بودم و در سر هوای تغییر داشتم نمی پسندیدم، ولی امروز او به خیال من با وقوف به جایگاه خود یکی از ارزشمند ترین بانوان ایرانی است که با وجود کهولت سن و بیماری های ناشی از ان، استوار ایستاده و مدافع شرف انسانی زن ایرانی است. سیمین که فارغ التحصیل دانشسرای عالی و دانشکده حقوق دانشگاه تهران است همواره به معلمی اشتغال داشته و هنوز بهترین اموزگار جوانان آن مرز و بوم است.

خواهی نباشم و خواهم بود دور از دیار نخواهم شد تا "گود" هست، میان دارم اهل کنار، نخواهم شد
یک دشت شعر و سخن دارم حال از هوای وطن دارم چابک غزال غزل هستم آسان شکار نخواهم شد

حال که از سیمین سخن گفتیم بد نیست از مادرش بانو فخرعضمی ارغون هم یاد کنیم. این بانوی روشنفکر از جمله اولین زنان دانشگاه رفته ایرانی است که از دانش خود برای آموزش دختران دیگر استفاده کرد و مدرسه ای دایر نمود. او علاوه به اموزش دختران با همکاری شوهرش روزنامه اقدام را نشر و اداره می کرد. بانو ارغون در سال 1345 شمسی در 68 سالگی وفات یافت.

صبا ز قول من این نکته را بپرس از مرد چرا ضعیفه در این ملک نام من باشد

اگر ضعیفه منم از چه رو به عهده من وظیفه پرورش مرد پیلتن باشد