Tuesday, September 16, 2008

صلح چیست؟

تبریک

ترانه صلح
روز صلح
آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است با دوستان مروت با دشمنان مدارا (حا فظ )
21 سپتامبر (روز جهانی صلح) مبارک باد !
صلح را سلام و آرامش معنی کرده اند .صلح تنها بمعنی نبود جنگ نیست بلکه مفهوم وحدت و یکی شدن جامعه جهانی بمنظور تلاش برای برپائی جهانی با آرامش و عدالت ودنیائی قابل تحمل برای همه هم در آن وجود دارد .
از سال 2001 روز جهانی صلح بوسیله سازمان ملل رسمیت یافته است .رهپویان صلح تنها در سال گذشته 3500 مراسم و جشن برای بزرگداشت آن در اغلب کشورها برگزار کردندکه از آنها میتوان بعنوان حرکتی جهانی برای استقرار فرهنگ صلح یاد کرد .
فرهنگ صلح با آشتی و صلح با خود و خانواده و جامعه شروع و جهانی میشود .
در گروهی از ما کمی علاقه و کم بها دادن به خود منجر به سرزنشهای بیشمار و پشیمانیها و از همه مهمتر احساس گناه هائی که سختگیرانه بر خود روا میداریم (که معمولا زاده منفی نگریهای رایج در تعلیم و تربیتمان هستند )باعث میشوند که صلح و آشتی در درون و بخشش خود را کمتر تجربه کنیم .
در اکثر خانواده هایمان وجود خشونت گاه آشکار و اغلب پنهان را شاهدیم .از آنجا که روابط بین اعضای خانواده نه بشکل منصفانه و دایره ای وبلکه مثلثی شکل است (که والدین یا یکی از آنها در راس و بقیه بدرجات مختلف در سطوح پائینتر قرار دارند )باید و نبایدهامعمولا از بالا تعیین میشوند .کم توجهی به نظرات آنها که در راس نیستند در تعیین حد و حدود رفتارها بجای پذیرش ارزشها و قبول مسئولیت برای اجرایشان از طرف ایشا ن منجر به پنهانکاریها .تظاهر و یا اجرای اجباریشان شده ومجالی برای ایجاد فضای صلح و دوستی و تعاون باقی نمیگذارند .
در روابط اجتمائی ناسالم هم خصومت و خشونت .حسد و رقابتهای منفی بر مهر و محبت و انصاف وهمکاری و قبول مسئولیت پیشی میگیرند و صلح رنگ میبازد . بسیاری معتقدند که در جامعه جهانی تمایلات منفی و فزون خواهی و برتری جوئی .افکار نا آرام انسانهای فاقد آرامش درون منجر به پیدایش و تقویت خشونت .تروریسم . اشکال مسلحانه مناقشات قومی و بالاخره جنگ میشود. صلح با انسانها و طبیعت فقط پس از صلح انسان با خویش معنی می یابد .از اینرو برای رفع خشونت و جنگ و تغییر روند تخریب و نابودی طبیعت تغییر افکار و سیاستها و قلبها و جانها را عنوان میکند و بعبارتی تغییر رفتارها را منحصر به تغییر نگرشها میدانند که البته آیا تغییر نگرشها در سیستمها با توجه به قوانین حاکم بر وجود شان امکانپذیر است و چگونه ؟این خود محتاج بررسی و گفتگوست .
بامید روزی که فرهنگ (با دوستان مروت با دشمنان مدارا )در جهان گسترش یابد وتحولات اجتماعی با شیوه های غیر خشونت آمیز صورت گیرد و بحرانهای بین المللی از طریق مسالمت آمیز حل گردد و در یک جمله جهانی عادلانه و عاری از خشونت تحقق یابد
مینا












سفیران صلح و دوستی در گروه فرهنگی _اجتماعی (رویش ) آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است با دوستان مروت با دشمنان مدارا (حافظ ) آب را گل نکنیم ...در فرودست انگار ،کفتری میخورد آب ........(سپهری )در گردهمائی این هفته (رویش ) نسیم و جعفر مهمان ما بودند . شهروند ونکووربد رستی نسیم یوسفی و جعفر ادریسی را سفیران صلح نامیده .
این زن و شوهر جوان سال گذشته از ایران با برنامه دوچرخه رانی به مسافت بیست هزار کیلومتر راهی سرزمینهای دیگر شدند تا پیام احترام به طبیعت و تلاش در حفظ آن و صلح و دوستی مردم ایران را به همه جهان برسانند .در سرما و گرما ،باران و مه همه روزه کیلومترها رکاب زدند . بیاد حافظ که گفت :درخت دوستی بنشان که کام دل برآرد ،در هر شهر با کاشتن درختی تعهد به حفظ طبیعت را تکرار و نغمه مهر و دوستی را سر دادند .
در مدارس و دانشگاهها ،گردهمائیها ،کوچه و بازار ،در روستاها و شهرها به گفتگو با مردم نشسته وپیوند انسانها را به نمایش گذاشتند .هزینه اولیه سفر را خود بتنهائی فراهم کردند و در طول راه دیگر انسانهای متعهد به صلح و دوستی و حفظ طبیعت (ایرانی و غیر آن )با خرید عکسهای هنری و خوشنویسی های جعفر این حرکت نمادین ارزشمند را حما یت کرده و یار ویاورشان شدند .
آنها برای ما از خاطرات خود گفتند :از چالشهائی که حتی برای گذراندن اوقات استراحت در چادرسرد خود داشتند ،از هراس وگرفتاری که در امریکا به دلیل اشتباه در نقشه خوانی و ورود به منطقه ممنوعه و نظامی گریبانگیرشان شده بود ،از شور و شوقی که مردم عادی (خصوصا نوجوانان )برای شناخت بیشتر و ایجاد رابطه با متن مردم ایران نشان دادند ،از تظاهرات صلح طلبانه ای که در بعضی از شهرها در تائید ایشان صورت گرفته بود ، از درسهائی که درین دوره از دیگران گرفتند و دریافتند تنوع جنس و رنگ و سن و فرهنگ (زبان و مذهب و .. )مانعی نیست و همبستگی بشر بر پایه های مبانی انسانی (صلح و حفظ طبیعت )عملی است .
تلاشهای نسیم و جعفر که قدمی در گسترش فرهنگ صلح و آشتی و نفی خشم و خشونت وخونریزی است را ارج نهاده و امیدواریم شاهد ترویج پیامشان در ادامه سفر به ایران باشیم .

مینا

Monday, September 1, 2008




خانه سیاه است اما تهی نیست علی خدامی


جذام را می توان خوف انگیزترین بیماری دانست٠ این بیماری نه تنها چهره فرد مبتلا را به طرز هولناکی از بین می برد٬ بلکه باعث می شود افراد دیگر هم از نزدیک شدن و داشتن رابطه با آنها اکراه داشته باشند. در گذشته ای نه چندان دور باور عمومی بر این عقیده بود که جذامیان همانند بیماران روانی٬ وجودشان توسط شیطان تسخیر شده و مستحق بیرحمانه ترین آزارها می باشند٠ این رنجورتنان بیگناه یا مورد شکنجه قرار می گرفتند و یا در سیاهچالها به بند کشیده می شدند تا اهریمن کالبدشان را ترک گوید٠

امروزه به مدد پیشرفت های انجام شده در پزشکی و کشف داروهای موًثر این بیماری در مراحل اولیه قابل تشخیص و کنترل بوده و فرد مبتلا در صورت مراجعه به موقع به پزشک مورد درمان کامل قرار می گیرد٠ متاسفانه این بیماری در مناطق محروم جهان٬ همچنان قربانیان خود را به کام نیستی می کشاند٠

نمی دانم که شما فیلم مستند "خانه سیاه است" فروغ فرخزاد را دیده اید یا نه؟ فیلم در باره زندگی جذامیان آسایشگاه تبریز می باشد که فروغ آن را به سفارش جمعیت کمک به جذامیان و در سال ١٣٤١ ساخته است٠ فیلم تلاشی است تا باور عمومی نسبت به جذامی را در جهت مثبت تغییر داده و مردم را بیشتر با این بیماری آشنا سازد٠ صدای فروغ بر روی بعضی از صحنه ها که اشعارش را می خواند جذابیت و ارزش خاصی به فیلم داده است٠ پبام اصلی فیلم به مخاطبش٬ نه بیماری جذام بلکه شوق زندگی می باشد که در هر پلان جلوه می نماید٠ بازی کودکان٬ کلاس درس و در نهایت جشن عروسی دو جذامی که عروس هرچند با زخمی دردناک بر روی صورتش همچنان زیبا و معصومانه دلبری می نماید٬ نمونه های بارزی از امید به زندگی علیرغم رنجی طاقت فرسا را به تصویر می کشد٠

دست بر قضاً سی سال پس از تهیه فیلم یعنی سال ١٣٧١ به عنوان عضوی از یک گروه تحقیقی که مسئولیت انجام پژوهشی روانشناختی در خصوص زندگی جذامیان را بعهده داشت به آسایشگاه بابا باغی تبریز٬ همان خانه سیاه به روایت فروغ رفتم٠ حس غریبی وجودم را فرا گرفته بود٬ نمی دانم ترس از سرایت بیماری بود و یا نداشتن قدرت رویارویی با بیماران٬ هر چه بود با برخورد محبت آمیز بیماران به خجلتی گذرا تبدیل شد. در طول تحقیق که مشاهده زندگی روزمره بیماران و گفتگو با آنان را شامل می شد٬ شاهد صحنه هایی بودم که شکوه شان توصیف آن را برایم دشوار می نماید٠ اینکه مردی فقط با تنه ایی بجا مانده از بدنش بر روی تختش عاشقانه دست به نیایش بر داشته بود و صورت محو شده اش آرامش آن ارتباط را گواهی می داد و یا خنده و شوخی های بیمار دیگری که بینایش را از دست داده بود و یا بازی جوانان معلول٬ همگی نشان از اراده ای راسخ در چشیدن طعم شیرین زندگی و تلاش در لذت بردن از لحظه لحظه آن است٠ اینها پلان هایی واقعی از زندگی انسانهایی بود که علیرغم دردمندی و شرایط دشوارشان٬ هرگز امید به زندگی را از دست نداده و پیامی است برای ما که اگر"خانه سیاه است , تهی نیست"