Monday, November 12, 2007

جوکهای خشن, پوران پور اقبال

بذله گوئی و جوک _راهی بسوی شادی و یا تداوم خشونت
اصولا ما ایرانیها ملتی بذله گو و شوخ طبع هستیم .همین قدرت خندیدن و بخنده درآوردن دیگران دراثرگفتن جوک و داستانهای شادکننده خودیکی از خصوصیات مثبت ما ایرانیان شمرده میشود .به نوعی میشود گفت که وقتی میتوانیم به موضوعات سخت و پیچیده ودردناک بخندیم به این وسیله نیروی مقاومت خود را برای مقابله با آنهمه سختی و فشار ناشی از جنگ و خونریزی وبیعدالتی بالا میبریم . البته این موضوع در بین ملیتهای دیگر ممکن است شگفتی آوربا شد چراکه اصولا از نظرعلم روانشناسی احساسات ما باید با موضوع ویا اتفاق مورد بیان همگون باشد. شا د بودن وخندیدن باعث طول عمر وسلامت ماست ولی کجاست که گاهی شوخی و خنده وبذله گوئی میتواند بر ضدهدف اصلی خود عمل کند ،هدفی که درحقیقت بسیار مقدس و زیباست :هدف شاد زندگی کردن ! با نگرشی عمیقتر میتوانیم صدها وصدهاجوک را در لیستی منفی وسیاه قرار دهیم که در حقیقت بنوعی موضوع خشونت ،تجاوز،بی عدالتی وبی احترامی به افراد،خانواده ها وقومهای مختلف را دامن میزنند ونابرابریهای اجتماعی را تشدید میکنند . دراینکه خیلی از جوکهائیکه در هنگام جنگ و موشک بارانهای عراقی کمک به نگاه داشتن نیروی امید و زندگی میکرد شکی نیست ،در اینکه ما در خندیدن به حوادث بد و ناراحت کننده در حقیقت روحیه خود را بنوعی سالم نگهمیداریم شکی نیست ولی در بسیاری از جوکها زن بعنوان فاحشه وکودک بعنوان اسباب مورداستفاده ونادان معرفی و به گروه های مختلف و قومها خصوصیات ضد انسانی و نامنصفانه نسبت داده میشود .باید باین گونه جوکها شک کرد ودلایل گفتن این جوکها ورابطه آنها با تشدید تنفر ،دوگانگی وازهم گسیختگی وتضا د میان اقوام مختلف را مورد بررسی قرار داد حالااجازه بدهید کمی دقیقتر بآن دسته از جوکهائی بنگریم که آنها را جوکهای خشن مینامیم : .
فرهنگ خشونت تاثیر خود را بر روابط بین انسانها می گذارد. فرهنگ چیزی است که اطراف ماست و ما با آن زندگی میکنیم. ما فرهنگ خشونت را از طریق گفتن, مشارکت ,و ساختن جوکهای خشونت آمیز می سازیم ,و ترویج میدهیم...
ما از طریق تکرار جوکهای منفی احساس نا امید ی, سوءاستفاده , بی اعتنایی, تچاوز, انحرافات جنسی را بشکل ترحم, شکست دادن, و غلبه کردن جلوه میدهیم.
ما خشونت را درونی و ظلم رااز طریق ساختن جوکهاعادی می کنیم. ما با مقایسه, مقابله, دشمنی,برچسب زدن, تهمت زدن,و عمومی کردن منفی گرایی, خشونتی راکه بر ما حاکم شده تقویت میکنیم, و به جای راندن این مناطق تاریک که زندگی ما را تحت تاثیر قرار می دهند, به آنها کمک می کنیم تا وارد زندگی ما شوند.

آیا تا بحال توجه کرده اید که جنگ,کشتار,قتل,اعدام,ترور,و شکنجه راهی به زندگی روزمره ما پیدا کرده اند؟
چگونه؟
دفعه بعد که جوک خشنی میشنویم به دقت به آن گوش دهیم و حساب و کتاب کنیم. بعد میتوانیم نتیجه بگیریم.
از خودمان بپرسیم: چند جوک در مورد جنگ و راهی که مردم در آن اعضای بدن خود را از دست داده اند یا نا توان شده اند شنیده ایم؟
چند جوک در مورد راههایی که مردم با مواد شیمیایی, گاز, سلاح های کشتار جمعی,بمب ها, راکت ها, سلاح های شیمیایی ,و غیره کشته شده اند شنیده ایم؟
چند جوک در مورد تنبیه و شکنجه در جهنم گفته ایم؟
چند جوک در مورد اینکه چگونه مردان و زنان بخاطرنوع زندگی ای که انتخاب کرده اند تنبیه شده اند گفته شده است؟
چند جوک در مورد مردمی که به آنها حق انتخاب برای مرگ (راه کم درد تر ) داده شده شنیده ایم؟
چند جوک در مورد محدودیت لباس زنان و پاسخ آنها به این محدودیت در کشور خودمان, ساخته ایم؟
چند جوک در مورد تجاوز به کودکان , اعتیاد,فحشا,دزدی, و دیگر مشکلات اجتماعی که هیچ کس نمی خواهد در کشور ما با آن مبارزه کند شنیده ایم؟
این لیست می تواند ادامه یابد.
باید توجه کنیم که یک الگو, طرح, و برنامه مشخصی در تمام این جوکها وجود دارد.این جوکها واقعیت های تلخی که فرهنگ ما با آن مقابله می کند یا نمیکند را شامل میشود..
چرا؟
ممکن است ما سعی کنیم که از این تجربیات تلخ دلیلی برای خندیدن بسازیم زیرا قابل فهم نیستید..
سوال اینست:
چه موقع کشتن و شکنجه امر عادی در فرهنگ ما شده است؟
چه موقع ما احساس خود را در مورد مردمی که به هر دلیلی شکنجه میشوند از دست دادیم؟
چرا تنبیه پاسخی برای هر چیز می باشد؟
چرا ما اینقدر نا امید و سر خورده هستیم؟
چرا ما باید اجازه دهیم فرهنگ خشونت زندگی روزمره ما راتحت تاثیر قرار دهد؟
چرا ما دنباله رو چیزی هستیم که درست,مناسب, و انسانی نیست؟
چه چیزی را ما به نسلهای آینده می آموزیم؟
در این مورد فکر کنید
عقیده شما در مورد همه این جوکهای وحشتناک که ما به هم میگوییم چیست؟

تا بحا ل توجه کرده اید که فعا لیت های روزمره زندگی و سرگرمی های ما میتواند برای دیگران آزار دهنده باشد؟ بسیاری از موارد ما خود را وارد نظرات نژاد پرستی میکنیم بدون اینکه واقعا بخواهیم نژاد پرست یا علیه دیگران باشیم. فقط فکر کنید ارتباطات ما در یک روز معمولی چگونه به نظر می رسد. ما مردم را ملاقات میکنیم, صحبت میکنیم,می خوریم, راه می رویم, و جوک میگوییم. جوکها به زندگی روزانه ما تعلق دارند. ما همه جا در هر زمینه ای در خانه,محل کار,سر میز شام, مهمانی ها, اینترنت, صحبت های تلفنی, و حتی در ملاقات های رسمی اجتماعی جوک میگوییم.
ممکن است سوال کنیم که چه چیزی در این مورد اشتباه است؟
بعضی از جنبه های این جوک گویی ها مثل یک فعالیت اجتماعی, بسیاری از مردم را آسیب میرساند. بسیاری از جوکهای ما در مورد مردمی که از نژاد های مختلف, گروههای فکری, و خانواده هایی که از طبقات متفاوت می ایند و هیچ کس نمی خواهد به آن تعلق داشته باشد هستند..
چرا جوکهای ما انگیزه های جنسی و نژادی دارند؟
چرا جوکهای ما سمت و سوی ضد ا نسانی,بی ارزش, کوچک کردن گروههای مشخص و بخصوص زنان دارند؟
چه چیزی در مورد این جوکها خنده دار است؟
جوکهای ما معمولا با یک شخصی از یک قوم احمق, منحرف, یامتجاوز که برای رساندن منظورش چیز های خنده دار میگوید شروع می شود. هر کدام ما حداقل یک دوجین جوکهایی را بلدیم که زنان موضوع سکس هستند و مردان نقش فعال و سوء استفاده کننده دارند. چند جوک در مورد کودکانی که مورد تجاوز جنسی توسط مردی از شهر بخصوص(که همه ما میدانیم) قرار گرفته اند شنیده ایم؟ چند جوک در مورد زنان و کودکانی که بصورت برده و موضوع خرید و فروش هستند شنیده ایم؟
گاهی اوقات شخصیت اصلی یک جوک کار خنده داری میکند اما بیشتر اوقات ما آنرا به گروه نسبت میدهیم. شما فکر نمیکنید که این جوکها یک معانی پنهان دیگر هم دارند و آن را به فرهنگ ماغالب میکنند..
بیایید احترام قایل شویم و گفتن این جوکها را متوقف کنیم.

بسیاری از سایت هایی که توسط مردم ما ساخته شده اند دیگران را با پراکندن میکرب نژاد پرستی و جوکهای جنسی سر گرم میکنند.

رفتار ما وقتی انسانی است که حتی وقتی می خواهیم سرگرم و شاد باشیم به مردم خود احترام بگذاریم.

چندین سال پیش در دانشگاه استکهلم یک سخنران مهمان از یوگسلاوی سابق داشتیم. او جنگ و مردم آسیب دیده رادر کشور خود تجزیه و تحلیل می کرد. یکی از مواردی که او بحث کرد, در مورد دهها سال جوکهایی با سمت و سوی نژاد پرستی در مورد گروه های مختلف بود که در این کشور مطرح شده بود. جوکها منعکس کننده تنفر و جدایی بود و اختلافات را بیشتر دامن میزد. ما همه میدانیم چه اتفاقی بعدا در آن کشور افتاد . این سخنران معتقد بود که تنفر حاصل از این جوکها عامل مهمی در بر پایی جنگ داشت.
جوکها کلمات هستند و کلمات افکار ما هستندو افکار ما عقاید ما هستند و عقاید ما منعکس کننده جهان درون و برون ما هستند.

شاد بودن میتواند در محدوده احترام و حمایت از حقوق دیگران اتفاق بیافتد.

من بسیاری از موارد شنیده ام که ایرانی ها در مورد رفتارهای نا عادلانه, منزوی کننده, خشونت آمیز,و نژادپرستانه گروهی, بخصوص سفیدها( غربی ها), صحبت میکنند. ما باید به خودمان یادآوری کنیم وقتی که ما سعی میکنیم برای شادبودن از آن جوکهایی استفاده کنیم که بسیاری از انسان ها و بیشتر از آن اعتماد گروهای مختلف را نابود میکند به نژاد پرستی دامن زده ایم..

وقتی ما این جوکها را در مورد گروههای مختلف میگوییم ,خشونت ها و محدودیت های اجتماعی, و بی عدالتی ها راه طبیعی خود را به سوی زبان ما پیدا میکنند.

خشونت های اجتماعی توسط کسانی که می خواهند دیگران را کنترل کنند ساخته میشود. این خشونت های اجتماعی اعتقادات را ضعیف, قلبها را شکسته, و افراد را بی پناه می سازد. اگر میخواهیم کامل بمانیم, ما احتیاج داریم فرهنگ گفتارمان را پاک نماییم.
ما احتیاج داریم صلح را به زبانمان, روابطمان, خانواده هایمان, اجتماعمان, و به روش زندگی ایرانی بیاوریم.

این جوکها برای چند ین دهه خشونت های اجتماعی را سبب شده اند که احترام,اعتماد, مهربانی, ارتباط, و پیوند ها را خراب کرده است. جوکها ما را از هم جدا میکنند. برای حفظ حقوق مدنی و فرهنگی خودمان از حملات فرهنگ خودمان ما باید ما باشیم.
در این جهان سست, ما پشت دیوار ملیتها , مذاهب,گروهها, و طبقات پنهان میشویم.احساس تنهایی برای یک گروه فاصله ای میسازد که با دیگران در تضاد است. اجازه ندهید جوکها آن دیوار باشند.

افرادی هستند که بو سیله ساختن یک زبان یا رفتار برای نشان دادن برتری ,اصالت, یا طبقه خود را ا ز دیگران جدا میکنند. استفاده ازاین جوکها برای خیلی از افراد این احساس که آنها ازدنیای دیگر آمده اند را ایجاد میکند.جوکهایی از این قبیل که بعنوان یک راه عادی توسط افرادی که خود را بالاتر میبینند مورد استفاده قرار میگیرند باعث دشمنی های اجتماعی میشوند. گاهی اوقات ما با گفتن این جوکها هیچ منظوری جز شاد بودن نداریم, اما هنوز فراموش میکنیم چقدر این جوکها بر روحیه بعضی از مردم تاثیر می گذارد

بعضی گروهها و افراد از جوکها بعنوان یک عنصر منزوی کننده اجتماعی, یا مکانیسم دفاعی برای نشان دادن تفاوتها در طبقاط
اجتماعی,مذهبی,نژادی, و ملی بهره برداری میکنند.گاهی اوقات گروه منزوی شده یک گروه بهتر معنوی نسبت به دیگرانی میشود که از روحیه خشن, شایعه پراکن و خبر چین,نا امن و متغییر استفاده میکنند. ما میدانیم چگونه بسیاری از گروههای قومی احساس میکنند که از نظر اجتماعی منزوی شده اند , زیرا پیشینه قومی آنها موضوع جوکهای نژادی و جنسی بوده است.
این گروه یا مردم سعی میکنند با استفاده از دامن زدن اختلافات و قرار دادن یک گروه علیه گروه دیگر برای بدست آوردن غرور شخصی برتری یابند.
جوکهای نژادی و جنسی میتوانند برای رسیدن این افراد به هدف برتریت مورد استفاده قرار گیرند. ما نمیتوانیم یک بار دیگر اجازه دهیم خشونت راه ما باشد تبعیض, تعصب,غرض ورزی و پیش داوری تمایل ماست برای کوچک کردن دیگران و بالا بردن خودمان که قومی را علیه قومی دیگر, و گروهی را در مقابل گروهی دیگر میگذاریم. اگر ما دوست نداریم با ما متفاوت برخورد شود, پس باید گفتن این جوکها را متوقف کنیم.
روشهای زیر برای حل مشکلاتی که بیان شدارائه میشوند :1_ساختن و گفتن جوکهای خشن را متوقف کرده و به گویندگان آنها صمیمانه احساس ناراحتی خود را بیان کنیم .2_به انتشارو ترویج گفتمان (پالایش زبان )همت گماریم و آگاهی خود و دیگران راافزایش دهیم . 3_سعی کنیم جوکهائی در مورد موضوعاتی چون خوشحالی ،لذت ، عشق ،مشارکت ،صداقت ،ومهربانی بسازیم و یا از کسان دیگری که آنها را ساخته اند نقل کنیم .4_ جوکسازان و طنز پردازان خلاق میتوانند شخصیت های جالبی را برای جوکها بیا فرینند(مثل صمد آقا سا خته پرویز صیاد ویا عمه جا ن که توسط عبدالقادر بلوچ طراحی شده ) 5_-شخصیتهای جوکهائی که خشن نیستند وفقط خنده دارند را میتوان عمومی کرد . در شروع آنها بجای( یک ......اسم قومی )میتوان گفت :(یک نفر ) .( _
بر گرفته از سایت
پوران پور اقبال

Friday, November 9, 2007

سلامت روح و روان, پوران پور اقبال

سلامت روح و روان ما ارتباط مستقیم به چیزهایی که به زور به ما تحمیل شده و یا گرفته شده است دارد: انتخاب شخصی ما زیر سوال رفته است.
در فرهنگ ایرانی, ما معمولا حق انتخاب زیادی نداریم. ما مدام مجبوریم کارهایی را انجام دهیم که دوست نداریم. ما مجبور به انتخاب شریکمان هستیم که دوست نداریم و قبول افکاری که همیشه هم سالم نیستند.
وقتی من بچه بودم یک مرد دیوانه در محله ما (در تهران, خیابان بهبودی) در خیابان زندگی میکرد که به "علی دیوانه " شهرت داشت. این مرد سی تا چهل ساله مشخصا به دلیل بیماری ذهنی در زبان عامیانه عقل خود را از دست داده بود. بیاد میاورم همه بچه ها از او میترسیدند اما بعضی بچه ها او را دنبال و اذیت و مسخره میکردند و دیوانه می خواندند. هنوز صدای هو کردن بچه ها در گوش من باقی مانده است. این مرد چه انتخاب دیگری جز ترساندن بیشتر آنها برای دفاع ازخود و راندن مزاحم ها داشت ؟

یک روز نزدیک وقت نهار, از انجا که در حیاط باز مانده بود این مرد وارد منزل ما شد. از انجا که گرسنه به نظر میرسید و ما سر سفره نهار بودیم,
مادرم به آرامی به او غذا تعارف کرد. اوبا نگاهی متعجب غذا را خورد و ناپدید شد. من هنوز در شگفتم که ان مرد در آن روز به چه فکر میکرد؟ او احتمالا به احساس کمبود خانواده و نیاز خود برای زندگی در یک خانواده فکر میکرد.
حالا که من یک متخصص بیماری های روحی و روانی شده ام, فکر میکنم ما با آن مرد ودیگر بیماران روانی چگونه رفتار میکنیم: با اذیت و ازار و نفهمیدن ایشان
امروز من اگر شانسی داشته باشم به این مرد خواهم گفت: من برای تمام رنجهایی که تو کشیدی, برای درک نکردن تو, و برای حمایت نکردن از تو توسط خانواده و اجتماع متاسفم.

در فرهنگ ما متاسفانه, ما معمولا با بیماران روانی با رد کردن, اجتناب کردن, و بی احترامی رفتار می کنیم. چرا؟ زیرا ما باور نداریم که بیمار روانی هم یک انسان است. حالا وقت ان است که یاد بگیریم.

بیماری روانی بدلیل عدم حضور سلامتی نیست. این ناراحتی است که در فکر, مغز, زندگی, و تمام شخصیت ما خلل وارد میکند. بیماری روانی وقتی ظاهر می شود که ما قادر به بیان احساسات خود از جمله ترس, خجالت, گناه, تنفر, عشق, حتی دلسردی در مورد جنبه های مختلف زندگیمان نیستیم.

واقعیت زندگی در ایران, بار احساسی که حمل می کنیم, تعداد تجربیات وحشتناک که تجربه کرده ایم, درد و نگرانی جدایی, همه و همه می توانند سبب شوند که یک بدن سالم بی احساس شود و نتواند کار خود را درست انجام دهد. در این موارد و حتی قبل از آن ما احتیاج به کمک داریم.

سلامت روح و روان به حضور عشق, ارتباط, تعلق, مهربانی, احترام, رابطه متقابل سالم بستگی دارد. بسیاری از بیماری های فیزیکی و جسمی به درد های روحی و روانی ما بر میگردد. مهاجرت, تغییرات زیاد در زندگی, تغییر روش زندگی در صورت اجبار, احساس فشار برای تطبیق همزمان, و بودن در فشار احساسی جهت مقابله روزانه با نگرانی از جدایی, دلایلی برای ناراحتی های روانی هستند.
مشکل روحی و روانی ما وقتی تشدید میشود که ما تظاهر میکنیم همه چیز درست است, خانواده از ما پشتیبانی میکند و تظاهر میکنیم که همه چیز را همزمان میتوانیم اداره کنیم.
. ما( ایرانیها) معمولا همه نگرانی و درد های روحی را به جسم نسبت می دهیم, نزد دکتر میرویم تا قرص خواب,کاهش وزن, راه رفتن, حرف زدن, فکر کردن,کار کردن, و زندگی کردن بگیریم. بیشترین کاری که می کنیم یک روانشناس می بینیم که بیماری را تشخیص می دهد و داروهای بیشتر تجویز می کند.

ما باید یاد بگیریم گروه های کمک برای خود پیدا کنیم.
ما باید بیشتر صریح باشیم و در مورد چیز هایی که آزارمان می دهد صحبت کنیم.
ما باید یاد بگیریم احساس و افکارمان را بیان کنیم.
ما باید افکار, احساس, و رفتاری را که مفید نیست دور بریزیم.
ما باید ازگذشته ای که ما را بسمت نا امیدی می برد رها شویم.
ما باید "همواره درست بودن" را کنار گذاریم و جای آن باید گوش کردن را یاد بگیریم
.

چه کار دیگری می توانیم انجام دهیم تا از تمام لحاظ سالم باشیم: جسمی, روحی, روانی, روحانی , و فرهنگی؟

امید, دعا, ارتباط با خدا, و احساس دوست داشته شدن و مواظبت شدن-اینها همه تاثیر مثبت روی سلامت روان ما خواهند داشت.

بسیاری خانواده ها و افراد امید را به دلیلی از دست می دهند و تنها, منزوی , وبیگانه زندگی می کنند. ما میتوانیم انها را کمک کنیم تا منابعی بیابند و امید را به زندگی خود بر گردانند.

با تشکر از خانم پوران پور اقبال
Healthy Mind مقاله
http://www.middlepeace.com/ بر گرفته از سایت