Wednesday, October 22, 2008

مطلبی که پیش رو دارید متن پیاده شدۀ جلسه گفت وشنود گروه فرهنگی-اجتماعی رویش است که تحت عنوان «روان شناسی چیست و چه نیست» توسط علی رضا صدقی (روان شناس، مدرس و مشاور) ارایه گردید. آقای صدقی دارای دو کارشناسی ارشد در رشته روان شناسی عمومی و روان شناسی بالینی ایران وهم اکنون دانشجوی دکتری روان شناسی مشاوره امریکا می باشند.

علیرضا صدقی: دراین جلسه عمدتا به عقل سلیم، تعریف، روش و اهداف روانشناسی ومختصرا به رابطه روان شناسی و ادبیات (در قالب شعر و نوشتار و ضرب المثل و.. ) خواهیم پرداخت. نخست، برای اینکه بدانیم روانشناسی چیست شایسته است که در ابتدا این پرسش را مطرح کنیم که روانشناسی چه نیست.
معمولا رابطه مردم با روان شناس و روانشناسی رابطه ایست دوگانه وافزایش سطح آگاهی مردم در این حوزه به شدت احساس می گردد و این ضروری ترین موضوع برای شروع آشنایی با روانشناسی است. بدیهی است که تبادل دوسویه اطلاعات در زمینه حقایق روانشناسی موجبات کاهش سوء استفاده و یا عدم استفاده را فراهم خواهد نمود. اکثرمواقع در برخورد با روانشناسان یا ما را به عرش اعلا برده و از ما میخواهند که افکارشان را فی البداه بخوانیم ویا برعکس خود را یک پا روانشناس دانسته وادعا می کنند که همه چیز را می دانند.
اما روانشناسی با عقل سلیم ( کامان سنس) متفاوت است و تعریف خود را دارد. عقل سلیم دارای محدود یت است. این اصطلاح از ارسطو آمده و در فلسفه بکار میرفته است ولی همه ما به یک نوعی درگیر آنیم و در بسیاری موارد راه شناخت اکثر ماست. همه انسانها عقل سلیم دارند ویکی از اساتید معتقد است که به شعور عامه باید ترجمه گردد. در روانشناسی که در واقع علم شناخت انسان است میخواهیم راجع به خودمان شناخت پیدا کنیم، علت رفتار خود با دیگران را بدانیم، رابطه ها را بشنا سیم. نیاز به شناخت خود و جامعه تقریبا برای همه پیش میآید. بیست و پنج قرن پیش سقراط این مسٌله را مطرح کرد که خودت را بشناس. راههای شناخت در طول اعصار برای انسانها متفاوت بوده است مثلا فلسفه یکی از راههای شناخت است، استفاده از عقل سلیم راه دیگرست، روانشناسی هم از راههای شناخت انسان است و دراین جا متوجه هستیم که این راهها با هم متفاوتند. ما معمولا با استفاده از عقل سلیم خود خودشناسی میکنیم که این ابزار لازم ولی کافی نیست زیرا محدودیتهائی دارد وما به روش کارآمد دیگری نیاز داریم که استفاده از روانشناسی علمی است .
درمورد تعریف روانشناسی علیرضا صدقی ضمن تائید گفته علی خدامی (که روانشناسی بررسی علمی رفتار و فرایندهای ذهنی است) فکر راهم جزو رفتار محسوب کرده وآنرا رفتار ناآشکار نامید و در مورد سوال دوستی که تجربه را عنوان کرد گفت: در فارسی تجربه و تجربی(آزمایشی) معمولا با هم اشتباه میشوند درحالیکه در انگلیسی دو پدیده متفاوتند : اکسپرینس و اکسپریمنت. تجربه بمعنی عقل سلیم است ولی روش تجربی یک روش علمی روانشناسی است که به مطالعه رفتار آدمی میپردازد .
اهداف روانشناسی را میتوان توصیف، علت جویی، پیش بینی و مهار رفتار دانست. مثلا چرا با همسرم اختلاف دارم و راههای رفع آن چیست؟ چرا بچه من ناآرام است و با او چه کنم؟ این کارها معمولا کاری است که عقل سلیم (مثلا در قالب ضرب المثلها) آنرا به درستی انجام نمیدهد. عقل سلیم نمیتواند پیش بینی کند در حالیکه در روان شناسی اینکار عملی است. دراینجا وارد این بحث نمیشویم که روان شناسی علم است و فعلا مطرح میکنیم که روشی که در آن بکار میرود علمی است و مراحل مختلف دارد مثل طرح مساله، گردآوری داده ها، فرضیه سازی، آزمایش فرضیه و نتیجه گیری. فرضیه باید آزمایش شود و رد یا تایید گردد، بعد تازه به تئوری میرسیم و به علت پیچیدگی انسان، درعلم روانشناسی بیشتر نظریه داریم تا قانون.
در این موقع آقای صدقی حاضرین در جلسه را به روش کارگاهی (ورک شاپ) گروه بندی و به آنها ضرب المثلهائی را (مثل" دوری و دوستی" به یک گروه و "از دل برود هر آنکه از دیده برفت" را به گروه دیگر) داد وخواست که معانی، متضاد و موافق یا مخالف بودن با آنها را ارائه دهند. برداشت دوستان از معانی وارائه متضاد آنها متفاوت بود. بعضی شرایط را درظهور و رشد آنها یادآوری کردند، یکنفر معیار درست ویا نادرستی آنها را منوط به تائید از طرف جمع دانست، و...
علیرضا صدقی :صحت بسیاری از آنها بستگی به شرایط زمانی، مکانی، فردی و.. دارد. آیا دوری و دوستی را معمولا برای مادر همسر میگویند ویا مادر خودشان ؟! روش درست برخورد با ضرب المثلهاچیست؟ برای ساخته شدن و تعیین درستی ضرب المثلها از عقل سلیم استفاده میشود که کافی نیست . بعضی از آنها واقعا در زندگی ما اثر داشته و عمیقا بدانها معتقدیم. اما از دید علمی برخی از آنها نادرست هستند. مثلا در مورد سعدی در بررسی زندگیش می بینیم که بعد از خروج از بغداد وسفر طولانی که داشت نظراتش زمین تا آسمان فرق کرد ولی نهایتا از عقل سلیم مد د می جسته. در عقل سلیم ایده های ما به خطاهای سوگیری، پیشداوریها، خرافات ، بایدها، حواس، انحرافهائی که در حافظه مان وجود دارد و..محدود میشود. برای مثال در مورد انحراف حافظه، ژان پیاژه (به نوعی پدر روانشناسی کودک) ذکر کرده که تاحدود سنین مدرسه، گم شدن وپیداشدن او درشیرخوارگی جزئی از حافظه اش بوده است ولی بعد مشخص شده که اصلا این اتفاق برایش نیفتاده و همه ساخته و پرداخته پرستارش و بسط دادن خودش بوده و خیال میکرده آنرا تجربه کرده است. گاهی تکرار یک تجربه بخشی از حافظه اشخاص میشود.
خوبست که در کنار اهمیت گفتار بزرگان این را هم بپذیریم که آنها هم انسان بوده اند و گاه اشتباه فکر میکردند. البته مثلا من حین کار تحقیقی ام در یکی از اشعارشاعر بزرگ انگلیسی که شعرهای زیادی هم در مخالفت با کلیسای مسیحی دارد چند مکانیسم دفاعی یافتم که او آنها را حتی قبل از به دنیا آمدن فروید غیر مستقیم بیان میکند (مکانیسمهای دفاعی را اول فروید در روان شناسی ارائه داد و برخی بعد از او انها را گسترش داده اند که بیش از سی مورد هستند و ما آنها را بصورت ناخودآگاه برای دفاع از خودمان بکار میبریم، مثلا من امتحانم را بد میدهم واز مکانیسم دفاعی دلیل تراشی استفاده کرده و میگویم امتحان خیلی سخت بود) این عالیست و نشانه اهمیت ادبیات و هنراست اما بسیاری از افکار هنرمندان وابسته به عقل سلیم آنهاست. البته جلو خلاقیت هنرمند را نباید گرفت ولی حرفم اینست که ادبیات (در قالب شعر ،نوشتار ،ضرب المثل و... ) و روانشناسی هرچند مقداری مشترکات دارند و بعضی از مطالب روانشناسی در ادبیات آمده ولی کلا دو مقوله جدا هستند. آیا بهتر است برای مشورت درباره ازدواج به یک هنرمند مراجعه کرد یا به یک مشاور روانشناس؟ (بگذریم از اینکه بعضی ها به رمال مراجعه میکنند!!)
بحث امروز ما اینست که باید و وقت آنست که روی باورهای خودمان نگاه اساسی دوباره ای داشته باشیم. یکی از بزرگان میگوید: باوری که دوباره روی آن فکر نشده باشد ارزش زندگی با آنرا ندارد . مهمترین باورهای ما در واقع از افسانه ها ،ضرب المثلها ،اشعار و نوشته های پیشینیان ما می آیند. یک زمانی در فلسفه مثلا اگر میخواستند بدانند که اسب چند دندان دارد فقط گفته می شد ببینیم پیشینیان چه گفته اند تا این که یکنفر گفت بابا بیائید دهان اسب را باز و دندانهایش را بشمریم. حال ما دراین قرن بهتر است حواسمان جمع باشد و آن جریان تکرار نشود. تجربی شدن روان شناسی خیلی مهم است. برای توجه به باورهایمان و تصحیح آنها تنها عقل سلیم کافی نیست. دیدید که در جلسه گذشته و امروز در مورد معانی و صحت و کاربرد امثال و حکم خیلی تفاوت برداشت وجود داشت، در اینجاست که روانشناسی به ما کمک میکند که بدانیم تفاوت مهم روش علمی و عقل سلیم در اینست که در اولی اگر بعد از مدتی خلاف آن تایید شود آن تئوری ابطال می شود ولی اکثر ما متاسفانه مثلا ضرب المثلها را همیشه درست میدانیم.
یک نفر پرسید :آیا تجربه میتواند پایه شناخت ما باشد ؟ مثلا از برخورد با یکنفر نکات منفی درمیابیم که در ارتباط با نفر بعدی روی رابطه مان اثر میگذارد. علیرضا صدقی: تجربه باید بصورت علمی تجزیه و تحلیل شود.
دوستی گفت: شما روی متخصص تکیه کردید. اولا امکان مراجعه به متخصص برای همه فراهم نیست و بنظر من او برای مسائل پیچیده است و دیگر اینکه روش پیشنهادی شما اعتماد به نفس را کم میکند و همان عقل سلیم در بیشتر موارد مفید است.
علیرضا صدقی :عقل سلیم لازم است ولی کافی نیست. بنظر من در اینکه اکثر ما انسانها دارای افکار و رفتار سالم هستیم باید تردید کرد. فرضییاتی که ما داریم معمولا دارای اشکا لند. گاهی از اوقات در عقل سلیم با چیزهائی که از قبل داشثیم دچار ارتباط دادنهای غیر معقول میشویم ، دچار خرافات میشویم (خرافات یعنی ارتباط دادن دو مسئله بی ربط به هم مثلا مردن یکی از اقوام همزمان با درست کردن مربا! که بعد فکر کنیم مربا به ما نمی افتد !) معمولا در روانشناسی ما یک علت نداریم و روابط بسیار پیچیده هستند. مثلا وقتی شوهری با اوقات تلخ وارد خانه میشود همسرش تنها علت آنرا بازگشت از خانه مادرش میداند. این ارتباط دادنهای بی معنی و غیر واقعی را با میتوان با روشهای علمی شناسائی و تصحیح کرد ودر مورد دوستی که اساس زندگی را بر عقل سلیم میداند باید بگویم مثلا عقل سلیم عده ای این را میپذیرد که آنها که رنگ چشمشان آبی است بد جنس هستند و برای اثبات تئوری خود نمونه هم دارند . آیا این را بپذیریم؟ آیا با دیدن دو نمونه میتوانیم حکم کلی بدهیم ؟ این را میگویند نمونه نابیانگرو حکم کلی عجولانه. من برای سنجیدن فرضیه روانشناسی در باره عشق مثلا از هزار نفر نظر خواهی کردم آیا این نمونه ها برای تعمیم کافی اند؟ آیا هزار نفر نمایانگر میلیونها زوج ایرانی هستند؟ این محدودیت ها در عقل سلیم وجود دارند ولی در علوم بدانها توجه میشود. حرف من اینست که هوشیار باشیم ، به تمام زمینه ها. ما حتی بعنوان مصرف کننده محصولات روانشناسی ( کتاب و ورک شاپ و ویدئو و تلویزیون و... ) باید بسیار حساس بوده و ببینیم آنرا چه کسی میگوید (مثلا همین دکتر فیل که خیلی هم مشهور است ولی من او را خوب نمی شناسم از نظر دوستان امریکایی متخصص من اصلا مورد تایید نیست اما بیا و ببین چه سر و دستی برایش می شکنند چرا؟ چون قدرت تمییز نداریم و به قول معروف عقلمان به چشممان است) هر محصول روانشناسی را با عقل خود مطابقت داده ونظر یک متخصص را هم بپرسیم وبعد روش خود را پیدا کنیم.
یکی از دوستان: با این ترتیبی که شما میگوئید پس همه چیز را همگان دانند از اعتبار می افتد؟ در حالیکه من فکر میکردم مثلا طرح اشکالات امثال و حکم در جمع و بحث روی آنها راهگشا ست.
علیرضا صدقی: البته راهگشا ست ولی منظورم اینست که با کمک متخصص و با روش علمی به این مهم بپردازیم. همین گروهی که اینجا تشکیل شده میتواند در تجدید نظر در باورهایمان موثر باشد. یکی از راهها چه برای مشاوره و چه برای درمان همان گروه درمانی است. البته متخصص ر اهم نباید علم مطلق و خود را جهل مطلق بدانیم ولی با علم هم نمیتوان جدل کرد وقتی متخصص نظری علمی میدهد هرکسی نمیتواند آنرا اشتباه بخواند مگر همتای خودش و با روش علمی، در اینجا کسی که گفتیم میتواند به متخصص دیگری با نظر دیگری مراجعه کند .
یکی از دوستان: در کتابی (شاید از هریس باشد ) خواندم که هر کسی میتواند روانپزشک خود بوده، فایلهای گذشته را باز و اشتباهات را رفع و خود را درمان کند. .
علیرضا صدقی : تامس هریس که از دنباله روهای مکتب اریک برن است در مورد کمک به خود زیاد گفته ولی فکر نمیکنم به اینصورت. بهرحال این حرف بی منطقی است که بعضی ها میگویند ما اینهمه کتابهای روانشناسی، ادبیات کهن و مذهب غنی داریم چه احتیاجی به روانشناس هست ؟ کتابهای زیادی از نوع سلف هلپ ( کمک به خود) وجود دارد که برای آدمهای نسبتا بهنجار مفید است وآنها با گرفتن اطلاعات رشد بیشتری میکنند ولی این هم حدی دارد و در موارد عمیقتر کارساز نیستند. در ادبیات و مذاهب هم مسایل عمومی هست ولی اینها درمان علمی را شامل نمیشوند. مثلا مفهوم خوبی است که می گوید: آدم حسود سود نمیکند، خیلی ها حسود هستند و خود نمیدانند، تازه بعد از دانستن درمان آنرا کجا بجویند؟ دراین جاست که روان درمانی ها موثرهستند ولی حتی آنها هم قابل بحث و حتی تغییرند .
سعید رضا پورسعید (مشاور خانواده ): بعضی از رفتارهای ما با خود درمانی درمان نمیشوند. شاید قابل شناخت شوند ولی آگاهی بمنزله درمان نیست. من بسیاری را دیده ام که در مجموع از من روانشناس کتاب بیشتری را خوانده اند ولی مشکلات زیادی هم دارند. کتاب، دانستنیها و اطلاعات را میدهد، ولی متخصص است که به شناخت و تجزیه و تحلیل رفتارها پرداخته و درمان را ارائه میدهد. اگر شما خودتان آنرا قابل درمان میدانید میپرسم که تا چه حدی ؟تا کجاا ؟ در چه نوع بیماریهائی؟ .بعضی ها فکر میکنند عقل سلیم کافی است درحالیکه درمان با آن متفاوت است. درمان تکنیک دارد .اگر یکی افسردگی دارد با عقل سلیم به او توصیه میشود که راهپیمائی و ورزش کند ، آیا افسردگی اش درمان میشود ؟ اگر با عقل سلیم پیش برویم کار پیش نمیرود، عقل سلیم میگوید میکروبها با یکبار دستها راشستن از بین میروند ولی شخص وسواسی قبول نمیکند و حتی گاه قبول هم میکند ولی همین رفتار غلط را بیست سال تکرار میکند. چرا ؟ چون آن زخمها و لایه ها آنقدر عمیق است که عقل سلیم نمیتواند کمکی بکند. بسیاری وقتی کتاب میخوانند فکر میکنند درست شد و آرام میگیرند ولی این موقتی است وبعد مشکل دوباره رو میآید وبسیاری به این کتابها اعتیاد پیدا میکنند ولی درمان نمیشوند .
پوران پوراقبال (مشاور خانواده ): البته با خواندن کتاب احساس میکنیم که مسائل برایمان روشنتر شده است ولی توجه کنیم که امروزه بویژه در آمریکای شمالی یک بازار جدیدی براه افتاده که هر کسی در هر موردی ( از روانشناسی تا ساختمان سازی و.. ) خود عمل کند. همه اطلاعات در اینترنت ارائه میشود ولی آیا تک تک ما میتوانیم با خواندن اینها کشاورز ، والدین ، ساختمان ساز و....خوبی شویم ؟ ما یک منطق خصوصی داریم که نگهدار همان باورهایمان است و در ما درونی شده واگر باز نشود گاه بسیار مشکل ساز میشود. مثلا یکنفر میگوید من در فلان مورد میدانم ولی اصلا در آنجا نبوده و فقط شنیده ولی میگوید من میدانم آن منطق خصوصی نمیگذارد که با خود صادق باشد و لایه های درونی خود را بشناسد .
علیرضا صدقی: دراین دوران که ما باصطلاح بمباران اطلاعاتی میشویم ، برای جلو گیری از انحراف خوبست که ضمن اطلاع یافتن از داده های جدید ومطالعه یافته های قبلی، هوشیاری خود را حفظ و آنها چشم بسته قبول وتکرار نکنیم.

در صورت تمایل به طرح پرسش در این موضوع یا خارج از آن می توانید با علی رضا صدقی تماس بگیرید.
604 505 99 42
alirstuv@yahoo.ca

Tuesday, October 21, 2008

دوستان عزیز و بسیار گرامی در گروه فرهنگی رویش

باعث بسی افتخار بود دیدار و آشنایی با شما عزیزان تلاش گر و صلح دوست. بسیار خرسندیم که فرصت دیدار میسر گردید و از اینکه میزبان ما بوده و با صبوری به تجربیات این سفر گوش و دل سپردید کمال تشکر را داریم. ما سفر خود را پس از کاشت 13 درخت دوستی در کشور ژاپن به پایان رسانده و وارد کره جنوبی شده ایم. تجربیاتی کاملا جدید و متفاوت کسب نموده ایم که به لطف خدا در فرصتی دوباره آنها را نیز با شما عزیزان به اشتراک خواهیم گذاشت.

به امید دیدار دوباره و آرزوی برقراری صلح سبز در سرتاسر جهان
نسیم و جعفر - پاییز 87 - کره جنوبی

Saturday, October 11, 2008

نگاهی به ضرب المثلها

(آنهائیکه با توهم آشفته شدن ذهن جامعه ،ازفتح باب درباره ی هرمسئله ای که به انسان وجامعه وجهان مربوط است بیمناکند ،خواسته یا ناخواسته ،هیمه ی استبداد میشوند )محمدمختاری

مقدمه:(پیشرفت زمان و تغییرات ناشی از آن ،پالایش باورهایمان را می طلبد .بازنگری و تامل در آنها بعهده فرد و جمع است .حرمت بیشمار وگاه تاحد قداست گوینده ،انحصار اظهار نظر به متخصصین ،هراس از خودشناسی فردی و جمعی ،کم بها دادن به ایجاد تغییرات فردی ،منافع شخصی ،نبود فضای دموکراتیک گفتمان ،مطلق گرائی و عدم توجه به نسبیت گرائی و...موانع انجام این مهم هستند.از آنجا که ضرب المثلها یکی از عواملی هستند که در ایجاد و یا تقویت باورهایمان نقش دارند ،این نوشتار به آنها میپردازد :تعریف و چرائی استفاده از آنها ، توجه به معانی و اثر آنها بجای قضاوت راجع به گوینده شان با ذکر دلایل مطرح نموده و فقط آندسته از ضرب المثلها که جنبه منفی دارند انتخاب و عدم استفاده از آنها پیشنهاد میشود .خوشبختانه بعضی از این ضرب المثلها در اثر رشد فرهنگی دیگر رایج نیستند ولی از آنجهت آورده شده اند که با توجه به فاصله زمانی نه چندان زیاد ما با زندگی استاد دهخدا کمرنگ شدن آنها نوید بهبود ومشوق ما در سرعت بخشیدن به پالایش گفتار را میدهند .از شما دعوت میشود که نظرات خود را مطرح بفرمائید. )

یکی از تعاریف فرهنگ (دانش ,ادب ,علم ,معرفت ,تعلیم وتربیت وآثارعلمی وادبی یک قوم یاملت )میباشد .فرهنگ جوامع ثابت نیست وحتی فرهنگ فرد هم درطول عمرش تغییر میکند.هرچند تغییر

فرهنگ جامعه را متاثرازسیستم وشرایط اقتصادی دانسته اند ولی رشد وجایگزینی افکار و ارزشها و رفتار جدید وحتی متضاد با فرهنگ جاری را نمیتوان از نظر دور داشت .نمونه ساده آن جنبش قوی

طرفداران حفظ محیط زیست است که باصطلاح از قطره قطره آغاز و میرود که به دریائی مبدل شود .

گرچه متخصصین جامعه شناس و روانشناس واهل قلم باهدف ارتقاء فرهنگ به کنکاش ونقد وبررسی

عوامل فرهنگ ساز ( مذاهب .اسطوره ها .تاریخ .فلسفه .ادبیات .هنر.اقتصاد و..)میپردازند ورسانه ها

نیز اهمیت خاص خود رادر انتشار آنها دارند ولی تک تک ما هم میتوانیم در این مهم نقش داشته باشیم .

باورهای نادرست و خرافات ,بی توجهی به حقوق دیگران (وگاه خود)وتحقیروتبعیض (نژادی.جنسی . سنی . ارزشی و...).خشونت ,نابهنجاریهای ارزشی واخلاقی (دروغ . حسادت . دشمنی و ..) پاره هائی از فرهنگ هستند که میتوانند توسط هر یک از ما(بصورت فردی و سپس گروهی و نهایتا اکثریت )

پالایش و بهبود و در درازمد ت به فرهنگی متکی بر ارزشهای انسانی مبدل گردند .تنها باید مسئولیت فرد یمان را تقویت کرده و قبل از پذیرش و تکرارهرآنچه که به ما میرسددرآن تامل نمائیم تا روند پالایش وبهبود را سرعت بخشیم . حال بیائید با هم نگاهی به ضرب المثلهای معمول بیندازیم :

از امثال و حکم تعاریف متفاوتی شده است که معروفترین آنها اینست :سخنان برجسته ،روشن و پندآمیز ومستقل که در زبان مردم رایج است .

ضرب المثلها به دلایل چندی مورد توجه و استفاده قرار میگیرند :

1- کلام و نوشتار با استفاده از آنها آسانتر ، زیباتر , شیرین تر وغنی تر میشوند .

2-از آنجا که اکثر ما (بنا بدلایل تاریخی استبداد)گاه روش استفاده از رمز وکنایه واشاره وخلاصه مبهم گوئی را بکار میبریم با استفاده از آنها وذکر (در مثل مناقشه نیست )در واقع بصورتی که نه سیخ بسوزد نه کباب نظرمان را بطرف مقابل ابراز میکنیم .

3- برای حجت قوی آوردن واعتبار بخشیدن به نظرمان :بقول معروف ما بجای سنجش انسانها باحق , حقیقت را با انسانها می سنجیم . شخصیت پرستی اکثرما وتقدسی که به بزرگان میدهیم باعث میشود که اگر نام (مارک !)آنهابر سر هر گفتاری آید آنرادلیل وبرهانی پذیرفته شده دانسته وراه را بر هرگونه نقد وبررسی ببندیم .بنابراین در گفتگوها وبویژه در مباحثات از ضرب المثلها(بخصوص آنهائیکه گوینده شان مشخص ومشهور اند)بعنوان برگ برنده استفاده میکنیم .وقتی نظریه خود را با آنها تائید وتحکیم میکنیم طرف مقابل درموضع ضعف قرار گرفته واغلب ساکت وباصطلاح خلع سلاح میشود !.

مدلی جدید در روانشناسی (برنامه ریزی عصبی کلامی NLP ) اهمیت وتاثیرگذاری زبان وگفتارو

حتی تک تک کلمات را بسیار زیاد نشان میدهد . بعلاوه امثال یکی از منابع حقوق عرف (گفتارها و رفتارهای هنجاری که بصورت یک قاعده ماندگار شده است ) می باشند .وزن و قدرت ضرب المثلها ما رابرآن میدارد که آنها را جدی بگیریم .در لیستی که میآید تاملی بفرمائید واگر شما هم آنها را دارای بار منفی ویا نادرست

دانستید کنارشان بگذاریم . .البته قصد قضاوت کردن و مسئول دانستن گوینده اشان در میان نیست زیرا :

1-گاهی در نقل داستان ویاشرح واقعه ای از قول کس دیگری مطلبی آمده که لزوما مورد تائید خود شاعر و یا نویسنده هم نیست ولی چون در کتاب ایشانست بغلط بصورت نقل قول و عقیده خودش منتشر شده است.

2.گاه از نام و نظریه فرزانه ای استفاده میکنیم درحالیکه وی درطی عمرورشد بیشترو به نظریاتی دیگر

(وحتی متضاد با آن )دست یافته و بواقع آنرا کنار گذاشته است .

3_گاه آن مطلب بنا به موقعیت زمانی و مکانی خاصی اظهار شده و در زمان خودش کارآئی داشته ولی ما به اشتباه آنرا عمومیت داده و بصورت دستورالعمل عام و در این زمان و مکان بکار میبریم.

4_رابطه نخبگان و مردم دوطرفه است هرچند از ایشان انتظار میرود که یافته های خود را تعالی بخشیده وبه آنها برگردانند ولی گاه آنهافقط زبان گویای افکار و احساسات و دانش جامعه بوده وامثال وحکم, بازتابی از باورهای جامعه شده است وبا توجه به اینکه قدمت بیان این باورها گاه به صدها سال میرسد ،خوبست که پیشرفت و شاخه شاخه شدن علوم وتدقیق یافته ها در اثر آن ،پیدایش روشهای جدید تجربی ،انتشار سریع اطلاعات و.. را هم در نظر بگیریم .

5-گاه معنی منفی متداول از ضرب المثلی بدلیل تعبیر بد ویا سوءاستفاده از آنست مثلا پدران وهمسران سختگیر اجحافات خود بر فرزند و همسر را با (چاردیواری اختیاری )ازحوزه انتقاد و نظارت دیگران مصون میدارند درحالیکه این ضرب المثل برای حفظ حقوق انسانها بیان شده وبه اشکال دیگر( بطور مثال در گفتار سعدی :محتسب را درون خانه چکار )هم آمده است .ویا از سعدی ( دروغ مصلحت آمیز به از راست فتنه انگیز) رااکثرا حفظ و زیاد بکار میبریم! ودر آن منفعت راجایگزین مصلحت کرده ومنافع فردی را بجای منافع جمعی میگذاریم .(بگذریم از اینکه همین شاعر در جای دیگر گفته (گر راست بگوئی و در بند بمانی به زآنکه دروغت دهد از بند رهائی ) .

6_بعضی از اشعار و گفتار الحاقی ومنتسب به بزرگان بوده ولی بنام خود ایشان معروف شده است

1-ضرب المثلهای پیام آور ضعف و عدم قدرت انسان برای ایجاد تغییر :

- ترک عادت موجب مرض است .

- عادت طبیعت ثانوی است .

- ره چنان رو که رهروان رفتند .

- خشت اول گر نهد معمار کج تا قیامت (ثریا) میرود دیوار کج

- خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو .

- علت برود عادت نرود .

- هر که در خردیش ادب نکنند در بزرگی فلاح ازاو برخاست

- چوب تر را چنانکه خواهی پیچ نشود خشگ جز به آتش راست

- رفتم شهر کورها دیدم همه کور منهم کور .

- حرف مرد یکی است .

- مرغ یک پا دارد .

- مرد از گفتار خویش باز نگردد .

- بر آن ره که نارفته باشد کسی مرو گرچه همراه داری بسی

- توبه گرگ مرگ است .

2 _ضرب المثلهای مروج ضعف شخصیت (دروغ وپنهانکاری .مرموزبودن و ترس از بیان احساسات و افکار و خودسانسوری .عدم صراحت .تظاهر.تملق . بی مهری وخودخواهی . کینه و عدم بخشایش . ):

- نه هر جایگه راست گفتن سزاست فراوان دروغ است کان به ز راست

- دروغ مصلحت آمیز به از راست فتنه انگیز .

- دروغی که حالی دلت خوش کند به از راستی کت مشوش کند .

- دروغ هرجه چربتر بهتر .

-دردل دوست بهر حیله رهی باید کرد طاعت از دست نیاید گنهی باید کرد

-زبان سرخ سر سبز میدهد بر باد .

- پشیمان زگفتار دیدم بسی پشیمان نگشت از خموشی کسی .

- اگر طوطی زبان می بست در کام نه خوذ را در قفس میدید و نه دام .

- بسکه بر گفته پشیمان بوده ام بسکه بر نا گفته شادان بوده ام .

- سخن تا نگفتی بود چون گهر چو گفتی شد از خاک ره تیره تر .

- سخن گرچه با او زهازه بود نگفتن هم از گفتنش به بود .

- سخن تا نگفتی توئی شاه آن چو گفتی شود شاه تو آنزمان.

- سخن تا نگفتی بر او دست هست چو گفته شود یابد او بر تو دست .

- بهائم خموشند و گویا بشر زبان بسته بهتر که گویا بشر.

- در سخن در بباید سفتن ورنه گنگی به از سخن گفتن .

- اگر گفتن سیم باشد خامشی زر است .

- دیوار موش دارد موش هم گوش دارد .

- نه درهرسخن بحث کردن رواست خطا بر بزرگان گرفتن خطاست

- چوبشنوی سخن اهل دل مگوکه خطاست سخن شناس نه ای دلبراخطااینجاست.

- به در میگویم پنجره گوش کن به دختر میگویم عروس تو گوش کن .

- با سیلی صورت خود را سرخ نگه داشتن

- از برای مصلحت مرد حکیم دم خر را بوسه زد خواندش کریم .

- نوکر بادمجان نیستیم نوکر شمائیم

- با آنکه خصومت نتوان کرد بساز دستی که به دندان نتوان برد ببوس .

- بتدبیر باید جهان خورد ولوس چو دستی نشاید گزیدن ببوس .

- چو دستی نتانی گزیدن ببوس که با غالبان چاره زرق است و لوس .

- اگر داری زبان چاپلوسی هم ات جا در عزاست هم در عروسی .

- مشو یار بدبخت وکم بوده چیز که از شومی اش بهره یابی تو نیز.

- جواب های هوی است . – چشم در برابر چشم . –زدی ضربتی ضربتی نوش کن

- کلوخ انداز را پاداش سنگ است .

- حیف بردن ز کاردانی نیست با گرانان به از گرانی نیست .

- بابدان بد باش با نیکان نکو جای گل گل باش جای خار خار

3-ضرب المثلهای مروج نژادپرستی :

- ترک را ترک گوی هرچند پدر تست .

- ترک و حدیث دوستی قصه آب وآتش است گرگ به گله آشنا میشود این نمیشود .

- کسی را ز ترکان نباشد خرد کز اندیشه خویش رامش برد .

- وفا ناید از ترک هرگز پدید ز ایرانیان جز وفا کس ندید .

- ترکتازی کردن (غارت و چپاول کردن ) .

- یک زمان با عاشق خود می خورو دلشادزی ترکی ومستی مکن چندانکه خواهی ناز کن

- مکن ترکی ای ترک چینی نگار بیا ساعتی چین بر ابرو میار

- ندارند شیر ژیان را بکس هنر نزد ایرانیان است و بس .

- ما از تو نداریم وفا چشم ازیراک ترکی تو وهرگز نبود ترک وفادار

- گرهی را که یک روستائی زند صد شهری نتواند باز کرد .

- سلام روستائی بی طمع نیست .

- روستائی رسوائی است .

- عرب در بیابان ملخ میخورد سگ اصفهان آب یخ میخورد .

- یارو از بیخ عربه .

- مگر ترکی ؟ چرا به جوابی قانع نشوی .

4_ضرب المثلهای پیام آور خشونت:

- گربه را دم حجله باید کشت .

- سزد گر بری بنده ای را گلو که باشد خداوندیش آرزو .

-( زن چو بیرون رود بزن سختش خود نمائی کند بکن رختش

ور کند سرکشی هلاکش کن آب رخ میبرد بخاکش کن ) .

- زن چو خامی کند بجوشانش رخ نپوشد کفن بپوشانش .

- جفا پیشگان را بده سر بباد ستم بر ستم پیشه عدل است وداد.

- بی بند نگیرد آدمی پند .

- چوب آخوند گل است هر که نخورد خل است .

- استادمعلم چو بود کم آزار خرسک بازند کودکان در بازار

5_ضرب المثلهای مروج تحقیر زنان و تبعیض جنسی :

- از مردم سرفراز نزیبد که با زن نشینند به راز

- اگر بشکنی گردن آز را نگوئی به پیش زنان راز را.

- کاهلی پیشه کردی ای کم زن وای آن مردی کو کم است از زن .

-وفا از زن مخواه از سگ وفا جوی وفا دادند به سگ با زن ندادند .

- مردان را از مادر شوی کرده عار است .

- (مرد تمام آنکه نگفت و بکرد وانکه بگوید بکند نیمه مرد

آنکه نگوید نکند زن بود نیم زن است آنکه بگفت و نکرد ).

- مگو از هیچ نوعی پیش زن راز که زن رازت بگوید جمله سر باز.

- مگوی اسرار جان خویش با زن که یابی راز فاش کوی و برزن.

- که را از پس پرده دختر بود اگر تاج دارد بد اختر بود.

- با لباس سفید به خانه بخت برود و با کفن خارج شود .

دختر نابوده به . چون ببود .یا بشوی یا بگور ..

- (تا که باشی بود در آغوشت چون برفتی کند فراموشت

گر جوی خرج سازی از مالش نرمی تا تو هستی از نالش ) .

- دختر که رسید به بیست ,باید بحالش گریست .

- زن ناقص العقل است .

- زن و اژدها هر دودر خاک به جهان پاک ازاین هردوناپاک به .

- زنان چون ناقصان عقل و دینند چرا مردان ره آنان گزینند.

- هرکه مرد است اوبوددرجستجومعنی پرست هرکه زن طبع است کارش رنگ وبوی است ونگار.

- هیچکس را بازنان محرم مدار که مثال آن چوپنبه است وشرار .

- یکی گفت کسرا زن بد مباد دگر گفت زن در جهان خود مباد .

- آن دل مردی که از زن کم بود آن دلی باشد که کم زاشکم بود

- هرآنکو نترسدزدستان زن ازو در جهان رای دانش مزن .

- روح را از عرش آرد در حطیم لاجرم کید زنان باشدعظیم

- گریه زن مکر زن است .

- بگلخن پشت بر خاکستر گرم به از پهلوی زن در بستر نرم .

- چو فرزند شایسته آمد پدید زمهر زنان دل بباید برید.

- زن از پهلوی چپ شدآفریده کس از چپ هرگز راستی ندیده .

- چه خوش گفت شاه جهان کیقباد که نفرین بد بر زن نیک باد..

- ( مرا خود چه باشد زبان آوری چنین گفت در مدح شه عنصری

چوازراستی بگذری خم بود چه مردی بود کز زنی کم بود )

- اسب و زن و شمشیر وفادار که دید .

- جزع و گریستن دیوانگی باشد و کار زنان .

- برکنده به آن ریش که در دست زنان است .

6_ ضرب المثلهای پیام آور کم بها دادن به جوانان :

- پسر تو بمراددل توخواجه زیاد ورچه هرگزنبودهمچوپدرهیچ پسر .

- آنچه جوانان در آینه بینند, پیران در خشت خام بینند .

- توقع سلام وادب از جوانان و نه بعکس .

- جوان را اگرچه سخن سودمند ز پیران نکوترپذیرند پند .

- من چند پیراهن از تو بیشتر پاره کرده ام .

- دود از کنده برمیخیزد

- گوشت وپوستش از تو استخوانش از من (وصیت اوالیاء به معلم ).

-چوب معلم گله هرکی نخوره خله

7_ضرب المثلهای پیام آور (منفی نگری . ناامیدی وغم .تنبلی ):

- بازوی بخت به که بازوی سخت .

- مرو به هند برو با خدای خویش بساز بهر کجا که روی آسمان همین رنگ است .

- یک گل خندان کجا دیدی که همراهش نبود اشک شبنم .ناله بلبل .فغان باغبان

- با یک گل بهار نمیشود . باحلوا حلوا گفتن دهان شیرین نمیشود . یک دست صدا نداره .

- اندر پس هر خنده دوصد گریه مهیاست .

- از پس هرمبارکی شومی است درپی هر محرمی صفر است .

- در این دامگه شادمانی کم است .

- (برتوباد که خیره کم خندی ور بخندد کسی تو نپسندی

هیچ دانی غرض از اینها چیست هرکه خندید بیش بیش گریست )

- دلم تاعشقباز آمددراوجزغم نمیبینم دلی بیغم کجاجویم که درعالم نمیبینم .

- نفس هست اینجا که چون آتش بود در زمانه کو دلی تا خوش بود.

- بعداز هر خنده یک گریه است .

- توخوبی جوئی دراین دار الم دلخوشی این جهان درداست و غم .

- اگر به سرهرمویت دوصدهنرباشد هنربکارنیاید چوبخت بد باشد

- گلیم بخت کسی را که بافتند سیاه به آب کوثروزمزم سفیدنتوان کرد

- چویک موی گردد ز سر بر سفید بباید گسستن ز شادی امید

- هر آنکه موی سیه شد سفید ببودن نماند فراوان امید

پیری و صد عیب چنین گفته اند .

- لذت اندر خاکبازیهای طفلانست وبس روزپیری پادشاهی هم نداردلذتی .

- در چهل سالگی طنبور میآموزد در گور استاد خواهد شد .

- پیربرنا کی شود بخضاب .

- چنان به که امشب تماشا کنیم چوفرداشود فکر فرداکنیم .

- آسوده کسی که خر ندارد ازکاه وجووش خبر ندارد

- هرکه تهی کیسه تر آسوده تر . هر که بامش بیش برفش بیشتر .

- نگهبانی ملک و ملت بلاست گداپادشاهست ونامش گداست

8_ضرب المثلهای پیام آور مطلق کردن اصل وراثت وکم بها دادن به عامل تربیت ومحیط :

- شمشیرنیک زآهن بدچون کند کسی ناکس بتربیت نشودای حکیم کس

- یکی بچه گرگ می پرورید چو پرورده شد خواجه را بردرید

- عاقبت گرگ زاده گرگ شود گرچه با آدمی بزرگ شود

- پرتونیکان نگیردهرکه بنیادش بد است تربیت نااهل را چون گردکان برگنبداست

- خوی بد در طبیعتی که نشست نرود تا به وقت مرگ از دست

- ملامت کن مرا چندانکه خواهی که نتوان شستن از زنگی سیاهی

- زبداصل چشم بهی داشتن بود خاک در دیده انباشتن

- زاده ظالم ستمگر میشود تیغ چو بشکست خنجر میشود

- درخت تلخ هم تلخ آورد بر اگر چه مادهیمش آب شکر

- در شوره کسی تخم نکارد .

- ز نا پاکزاده ندارید امید که زنگی بشستن نگردد سپید

- بکوشش نروید گل از شاخ بید نه زنگی به گرمابه گردد سپید

- زبد گوهران بد نباشد عجب نشاید ستردن سیاهی ز شب

- با شیر اندرون شده با جان بدر رود.

مینا (گروه فرهنگی اجتماعی رویش)

منابع :1_فرهنگ عمید (حسن عمید )

2_تمرین مدارا (محمد مختاری )

3_امثال و حکم (4 جلد اثر علی اکبر دهخدا )

------------------------------------------------------------------------------------------------

اظهار نظر شرکت کنندگان گروه رویش درین مورد (بویژه نظرات آقای علیرضا صدقی (روانشناس ) که در جلسه بعد و تحت عنوان رابطه روانشناسی و ادبیات بیان شد ) متعاقبا از نظرتان خواهد گذشت .

Wednesday, October 8, 2008

در جستجوی خويشتن
سعيدرضا پورسعيد، ونکوور
در اين شماره در ادامه ی سلسله مباحث در
جستجوی خويشتن به بحث پيرامون ويژگی
های شخصيت سالم می پردازيم.
اصولا روانشناسی شخصيت بطور جدی از
اوائل قرن بيستم با نظريات فرويد و تنی چند
از روانشناسان ديگر شروع گرديد.
در آن زمان مباحث روانشناسیِ شخصيت بيشتر برگرفته از حاصل
کار تجربی روانشناسان با بيمارانشان بود، يعنی روانشناسان با
بررسی شخصيت بيماران خويش به تدوين نظريات روانشناسی
شخصيت می پرداختند و در اين راستا تا حدودی از تجارب شخصی
خويش پيرامون چگونگی تحول شخصيت خودشان نيز استفاده می
کردند. بنابراين نظرايت شخصيت بيشتر به بررسی شخصيت
بيماران، نحوه ی شکل گيری چنين شخصيت بيمارگونه و شيوه های
درمانی آن محدود می شد. اما در دهه های بعد روانشناسان بجای
بررسی شخصيت بيماران، به بررسی شخصيت افراد سالم و بعضا
حتی افراد فرديت يافته و يا خودشکوفا پرداختند. از جمله ی اين
روانشناسان می توان به آلپورت، مزلو، فروم، يونگ، پرلز و
فرانکل اشاره نمود. اين دسته از روانشناسان در واکنش به
روانشناسی فرويد که برای بررسی شخصيت از تجارب برگرفته از
بيماران و نيز تاکيد بسيار زياد بر گذشته ی افراد استفاده می نمود،
به بررسی شخصيت انسان های سالم پرداختند.
اين دسته از روانشناسان معتقدند که برای شناخت شخصيت انسان
بجای تاکيد بر ضعف های او، می بايد به بررسی نقاط قوت او
پرداخت؛ يعنی همانطور اگر ما بخواهيم توان سرعت انسان را
بسنجيم، می بايد سريعترين دونده را در نظر بگيريم و نه دونده های
ضعيف را. پس می توان گفت که اين شيوه ی نگرش بيشتر آينده
نگر است تا گذشته نگر. در واقع برای شناخت ابعاد شخصيتی فرد
بيشتر اهداف و انگيزه ها و آمال و آرزوهای او را بررسی می کنند
تا عقده های برجا مانده از دوران گذشته اش را.
برای بازکردن مطلب فوق، لازم
است نظريات تنی چند از اين دسته
روانشناسان، از جمله آلپورت، را
بررسی نماييم. آلپورت که يکی از
مخالفان جدی روانشناسی گذشته نگر
فرويد است، معتقد است که شخصيت
سالم همواره برای ساختن آينده ی
بهتر تلاش می کند. فرد سالم بدون
در نظر آوردن شکست های عميق
خود در گذشته، همواره در جهت
طرح و برنامه و نقشه برای آينده ای
بهتر است.
آنچه شخصيت کنونی فرد را تشکيل می دهد اهداف رو به آينده ی
اوست و نه گذشته ی او. فشرده ی نظريات اين دسته از
روانشناسان را می توان در زير خلاصه نمود:
١- امنيت عاطفی: پذيرفتن خود و جنبه u1607 های شخصيت خود. داشتن
شناخت عميق از عواطف خود و نحوه ی بروز و چگونگی کنترل
آن عواطف. شناخت نقاط ضعف و قدرت خود. افراد دارای
شخصيت سالم زندانی هيجان ها و احساسات وعواطف خويش
نيستند. آنها عواطف خود را به گونه ای ابراز می دارند که بروز
آنها لطمه ای به روابط صميمانه آنها با ديگران وارد نمی سازد.
آنها عواطف خويش را سرکوب نکرده بلکه سعی در هدايت آنها در
مسيری سازنده دارند.
٢- ادراک واقع بينانه و عينی از جهان: افراد دارای شخصيت سالم
به جهان به گونه ای عينی می نگرند. منظور از عينی ديدن جهان
نه نگرشی عاری از معنويت، بلکه ديدن جهان و دنيای پيرامون آن
همان گونه که هست و نه آنگونه که مايلند و يا آن گونه که بايد
باشد. بر عکس، افراد دارای شخصيت ناسالم ناچارند جهان و
واقعيت های محيط اطراف را آن گونه تحريف نمايند که با نيازها و
ترس های آنان سازگار شود. از اين اصل می توان در روانشناسیِ
موفقيت بهره برد. افراد موفق سعی می کنند شناخت عينی و همه
جانبه ای از کار خويش به دست آورده و سپس خود را با شرايط و
ويژگی های خاص آن شغل هماهنگ و همساز کنند.
بطور خلاصه، در ادراک واقع بينانه توجه فرد به ارزيابی عينی
مسئله است و نتيجه ی عمل خويش را مورد بررسی عينی و آزمون
قرار داده و به ذهنيت خود بسنده نمی کند بلکه نتايج واقعی از
عملکرد خويش را مورد بررسی و موشکافی قرار می دهد.
٣- توانايی در برقراری ارتباط صميمانه با ديگران: شخصيت سالم
توانايی صميميت ورزيدن با افراد خانواده و دوستان و عشق و
علاقه ورزيدن به همسر و فرزندان را داشته و قادر است به ديگران
توجه مثبت بدون شرط داشته باشد. اين امر بدين معناست که وی
افراد انسانی را بدون توجه به نقاط ضعف و قوت آنها دوست دارد و
می تواند ويژگی های ديگران را چه مثبت و چه منفی بپذيرد. به
دليل همين ويژگی، اين گونه افراد نسبت به نقاط ضعف سايرين
صبورتر بوده و سعی در ايجاد حس همدردی با مردم دارند. آنان
افراد را مورد قضاوت خويش قرار نمی دهند و آنها را همان گونه
که هستند، می پذيرند.
۴- برخورداری از وجدان اخلاقی سالم: اگر بخواهيم يک تقسيم
بندی کلی به دست دهيم، بايد بگوييم که ما دارای دو نوع وجدان
اخلاقی هستيم: وجدان اخلاقی سالم و وجدان اخلاقی آسيب رسان.
فرد دارای وجدان اخلاقی سالم می داند که بسياری از امور نسبی
اند و نه مطلق. از ديدگاه چنين فردی، لزوما همه چيز سفيد يا سياه
نيست بلکه می تواند ترکيبی ميان اين دو باشد. وجدان اخلاقی سالم
از عقل پيروی می کند و بنابراين قادر است اشتباهات خود و
ديگران را پذيرفته و در عين حالی که از آن درس می آموزد، به
راحتی از کنار آن بگذرد.
وجدان اخلاقی ناسالم يا آسيب رسان حالت همه يا هيچ دارد.
سرشار از تابوهاست. ممنوعيات و محرمات آن را هدايت می کند.
در واقع سرشار از بايدها و نبايدهاست. از اين رو، زمانی که از
خط قرمز عبور می کند ناخودآگاه احساس گناه شديدی به فرد دست
می دهد، احساس گناهی که خالی از تجربه و درس آموزی است.
يعنی با گذشت زمان آن احساس گناه بجای عبرت آموزی جای خود
را به احساس اضطراب و وسواس فکری می دهد.
۵- صاحب شخصيت سالم کسی است که از زخم ها و درد و رنج
های گذشته ی خود عقده نمی سازد بلکه از آنها به عنوان
چهارچوب راهنمايی برای طرح ريزی اهداف آينده استفاده می کند.
روانکاوان، از جمله فرويد، معتقدند که آنچه در فرد باعث تشکيل
می شود سرکوبی دردها و رنج ها و ضعف “complex” عقده يا
هاست. برای مثال فردی که در دوران کودکی مورد بی توجهی و
کم مهری قرار گرفته است در دوران بعدی رشد احساس حقارت را
تجربه می کند و برای مخفی کردن اين احساس حقارت نسبت به
خود و ديگران، سعی در استفاده از مکانيسم های دفاعی خود، از
جمله مکانيسم دفاعی جبران، دارد. استفاده ی افراطی از اين
مکانيسم خود باعث بسياری از مشکلات فردی و بين فردی است و
اين حالت در نهايت موجب تشکيل عقده های روانی می شود.
اما روانشناسان آينده نگر معتقدند که شخص می تواند با نگرش
مثبت رو به آينده و هدفدار، اين دردها و زخم ها و عقده ها را چراغ
راهنمای خود به سوی آينده قرار دهد و بجای نگرشی منفی و کينه
توزانه، روابط سرشار از مهر و محبت را تجربه نمايد.
تفاوت اين دو طرز نگرش روانشناسانه در همين مطلب نهفته است.
روانشناس گذشته نگر معتقد است فردی که در دوران کودکی مورد
اذيت و آزار و کتک از طرف پدر خود قرار گرفته بطور ناخودآگاه
همين رفتار را با فرزندان خويش خواهد داشت. در حالی که
روانشناس آينده نگر می گويد هرچند برخی از افراد اين گونه عمل
می کنند، فرد قادر است از گذشته ی دردناک خويش در جهت
تربيت صحيح فرزندانش استفاده کند و با يادآوری خاطرات تلخ
خويش از رفتار والدينش چهارچوب راهنمايی برای رفتار صحيح با
فرزندانش بسازد.
۵- حس تعهد به زندگی: افراد دارای شخصيت سالم نسبت به
زندگی احساس تعهد می کنند. حس تعهد به معنای قبول مسئوليت
است. در زندگی بسياری از مواقع نقشه ها و طرح های ما آن گونه
که ما برنامه ريزی کرده ايم پيش نمی روند بلکه با موانع بسيار و
دشواری های بزرگ روبرو می شويم. يک چنين شرايط سخت و
دشواری باعث کاهش شور و نشاط اوليه فرد می شود و انگيزه ی
او را در ادامه ی مسير کاهش می دهد. در اين صورت، فرد
هرقدر جلوتر می رود زانوانش سست تر می شوند و درنهايت نيز
کاملا توقف می کند و يا عقب نشينی کرده و مسيری ديگر را پی
می گيرد.
اما فردی که احساس تعهد دارد با سماجت به راه خود ادامه می دهد
چراکه او از پيش سختی راه را پيش بينی کرده و می داند که
اوضاع همواره به نفع او رقم نمی خورد. پس می توان گفت که
تعهد به معنای پشتکار است. هرچند ممکن است فرد متعهد برای
کوتاه مدت دست از کوشش در راستای اهدافش بردارد، ولی در
درون خود همواره منتظر فرصت مناسبی برای ادامه و پيگيری آن
اهداف است. بطور خلاصه، اقدام و تکميل.
حال که صحبت از تکميل کردم، در پرانتز بگويم که اصولا هرگاه
ما اهداف و کارها و وظايف مان را نيمه کاره رها کنيم، فشار
روانی بسيار زيادی را بر روان خود وارد خواهيم کرد زيرا روان
ما ناخودآگاه تمايل دارد که هر چيزی را کامل کند يا کامل ببيند.
اين موضوع يکی از جالب ترين کشفيات روانشناسان گشتالت است.
وقتی ما کاری را نيمه کاره رها می کنيم، روان ما که ذاتا با اين
حالت غريبه است سعی در فراموشی آن هدف يا کار می کند و
برای اين کار انرژی روانی زيادی جهت سرکوب کردن خاطرات
مربوط به آن هدفِ نيمه کاره در ضمير ناخودآگاه صرف می کند.
ولی آنچه در ضمير ناخودآگاه سرکوب گردد همواره تلاش دارد که
خود را به سطح آگاه برساند و از اين رو، فرد ناگزير است همواره
انرژی روانی زيادی را در جهت نگه داشتن آن در صندوقچه ی
ناخودآگاه صرف نمايد. حال وقتی که فرد عادت به رها کردن
کارها در نيمه راه کند، مجبور خواهد بود بيش از نيمی از انرژی
روانی خود را به سرکوبی انرژی حاصل از انگيزه ی آن اهداف در
ضمير ناخودآگاه بکند و اين باعث کند شدن و توقف خلاقيت وی می
شود.
ادامه دارد

Wednesday, October 1, 2008

برای کودکانی که با ایدز و در فقر مطلق چشم به
این جهان می گشایند

تقدیر
آری٬ آری تو می آیی
و فرصت سبز حیات می یابی

افسوس در دیاری که اشک هم نای غلتیدن
بر گونه های قشنگت را ندارد

تو می آیی و نمی دانی
که شور بختی تقدیرت
دیر گاهی است رقم خورده است

با تو آغاز می شود
کوتاهترین عمر انسانیت

آن روزی که دستان کوچک خالیت
در لحظه های بی تفاوتی من و ما٬
از خاک پر می شود
بی تابی ات تمام می گردد
و
انسانیت ما هم

در خود فرو می ریزم و
بر حقارت مان
چله می نشینم


علی خدامی
ونکوور اکتبر ٢٠٠٨