Thursday, December 6, 2007

گفته بودم زندگی زیباست
گفته و ناگفته ای بس نکته ها کاینجاست
آسمان باز
آفتاب زر
باغهای گل
دشتهای بی در و پیکر
سر برون آوردن گل از درون برف
تاب نرم رقص ماهی در بلور آب
بوی خاک عطرباران خورده در کهسا ر
خواب گند مزارها در چشمه مهتاب
آمدن ،رفتن ، دویدن
عشق ورزیدن
در غم انسان نشستن
پابپای شادمانیهای مردم پای کوبیدن
کار کردن کار کردن
آرمیدن
چشم انداز بیابانهای خشک و تشنه را دیدن
جرعه هائی از سبوی تازه آب پاک نوشیدن
گوسفندان را سحرگاهان بسوی کوه راندن
همنفس با بلبلان کوهی آواره خواندن
در تله افتاده آهو بچگان را شیر دادن
نیمروز خستگی را در پناه دره ماندن
گاهگاهی
زیر سقف این سفالین بامهای مه گرفته
قصه های درهم غم را ز نم نم های بارانها شنیدن
بی تکان گهواره ی رنگین کمان را
در کنار بام دیدن
یا شب برفی
پیش آتش ها نشستن
دل به رویاهای دامنگیر و گرم شعله بستن
آری آری زندگی زیباست
زندگی آتشگهی دیرنده پا برجاست
گر بیفروزیش رقص شعله اش در هر کران پیداست
ورنه خاموشست و خاموشی گناه ماست
زندگی را شعله باید برفروزنده
شعله ها را هیمه سوزنده
جنگلی هستی تو ای انسان
جنگل ، ای روئیده آزاده
بیدریغ افکنده روی کوهها دامان
آشیانها بر سر انگشتان تو جاوید
چشمه ها در سایبانهای تو جوشنده
آفتاب و باد و باران بر سرت افشان
جان تو خد متگرآتش
سر بلند و سبز باش ای جنگل انسان ........


برگرفته از شعر بلند آرش کمانگیر ، سروده سیاوش کسرائی

Monday, November 12, 2007

جوکهای خشن, پوران پور اقبال

بذله گوئی و جوک _راهی بسوی شادی و یا تداوم خشونت
اصولا ما ایرانیها ملتی بذله گو و شوخ طبع هستیم .همین قدرت خندیدن و بخنده درآوردن دیگران دراثرگفتن جوک و داستانهای شادکننده خودیکی از خصوصیات مثبت ما ایرانیان شمرده میشود .به نوعی میشود گفت که وقتی میتوانیم به موضوعات سخت و پیچیده ودردناک بخندیم به این وسیله نیروی مقاومت خود را برای مقابله با آنهمه سختی و فشار ناشی از جنگ و خونریزی وبیعدالتی بالا میبریم . البته این موضوع در بین ملیتهای دیگر ممکن است شگفتی آوربا شد چراکه اصولا از نظرعلم روانشناسی احساسات ما باید با موضوع ویا اتفاق مورد بیان همگون باشد. شا د بودن وخندیدن باعث طول عمر وسلامت ماست ولی کجاست که گاهی شوخی و خنده وبذله گوئی میتواند بر ضدهدف اصلی خود عمل کند ،هدفی که درحقیقت بسیار مقدس و زیباست :هدف شاد زندگی کردن ! با نگرشی عمیقتر میتوانیم صدها وصدهاجوک را در لیستی منفی وسیاه قرار دهیم که در حقیقت بنوعی موضوع خشونت ،تجاوز،بی عدالتی وبی احترامی به افراد،خانواده ها وقومهای مختلف را دامن میزنند ونابرابریهای اجتماعی را تشدید میکنند . دراینکه خیلی از جوکهائیکه در هنگام جنگ و موشک بارانهای عراقی کمک به نگاه داشتن نیروی امید و زندگی میکرد شکی نیست ،در اینکه ما در خندیدن به حوادث بد و ناراحت کننده در حقیقت روحیه خود را بنوعی سالم نگهمیداریم شکی نیست ولی در بسیاری از جوکها زن بعنوان فاحشه وکودک بعنوان اسباب مورداستفاده ونادان معرفی و به گروه های مختلف و قومها خصوصیات ضد انسانی و نامنصفانه نسبت داده میشود .باید باین گونه جوکها شک کرد ودلایل گفتن این جوکها ورابطه آنها با تشدید تنفر ،دوگانگی وازهم گسیختگی وتضا د میان اقوام مختلف را مورد بررسی قرار داد حالااجازه بدهید کمی دقیقتر بآن دسته از جوکهائی بنگریم که آنها را جوکهای خشن مینامیم : .
فرهنگ خشونت تاثیر خود را بر روابط بین انسانها می گذارد. فرهنگ چیزی است که اطراف ماست و ما با آن زندگی میکنیم. ما فرهنگ خشونت را از طریق گفتن, مشارکت ,و ساختن جوکهای خشونت آمیز می سازیم ,و ترویج میدهیم...
ما از طریق تکرار جوکهای منفی احساس نا امید ی, سوءاستفاده , بی اعتنایی, تچاوز, انحرافات جنسی را بشکل ترحم, شکست دادن, و غلبه کردن جلوه میدهیم.
ما خشونت را درونی و ظلم رااز طریق ساختن جوکهاعادی می کنیم. ما با مقایسه, مقابله, دشمنی,برچسب زدن, تهمت زدن,و عمومی کردن منفی گرایی, خشونتی راکه بر ما حاکم شده تقویت میکنیم, و به جای راندن این مناطق تاریک که زندگی ما را تحت تاثیر قرار می دهند, به آنها کمک می کنیم تا وارد زندگی ما شوند.

آیا تا بحال توجه کرده اید که جنگ,کشتار,قتل,اعدام,ترور,و شکنجه راهی به زندگی روزمره ما پیدا کرده اند؟
چگونه؟
دفعه بعد که جوک خشنی میشنویم به دقت به آن گوش دهیم و حساب و کتاب کنیم. بعد میتوانیم نتیجه بگیریم.
از خودمان بپرسیم: چند جوک در مورد جنگ و راهی که مردم در آن اعضای بدن خود را از دست داده اند یا نا توان شده اند شنیده ایم؟
چند جوک در مورد راههایی که مردم با مواد شیمیایی, گاز, سلاح های کشتار جمعی,بمب ها, راکت ها, سلاح های شیمیایی ,و غیره کشته شده اند شنیده ایم؟
چند جوک در مورد تنبیه و شکنجه در جهنم گفته ایم؟
چند جوک در مورد اینکه چگونه مردان و زنان بخاطرنوع زندگی ای که انتخاب کرده اند تنبیه شده اند گفته شده است؟
چند جوک در مورد مردمی که به آنها حق انتخاب برای مرگ (راه کم درد تر ) داده شده شنیده ایم؟
چند جوک در مورد محدودیت لباس زنان و پاسخ آنها به این محدودیت در کشور خودمان, ساخته ایم؟
چند جوک در مورد تجاوز به کودکان , اعتیاد,فحشا,دزدی, و دیگر مشکلات اجتماعی که هیچ کس نمی خواهد در کشور ما با آن مبارزه کند شنیده ایم؟
این لیست می تواند ادامه یابد.
باید توجه کنیم که یک الگو, طرح, و برنامه مشخصی در تمام این جوکها وجود دارد.این جوکها واقعیت های تلخی که فرهنگ ما با آن مقابله می کند یا نمیکند را شامل میشود..
چرا؟
ممکن است ما سعی کنیم که از این تجربیات تلخ دلیلی برای خندیدن بسازیم زیرا قابل فهم نیستید..
سوال اینست:
چه موقع کشتن و شکنجه امر عادی در فرهنگ ما شده است؟
چه موقع ما احساس خود را در مورد مردمی که به هر دلیلی شکنجه میشوند از دست دادیم؟
چرا تنبیه پاسخی برای هر چیز می باشد؟
چرا ما اینقدر نا امید و سر خورده هستیم؟
چرا ما باید اجازه دهیم فرهنگ خشونت زندگی روزمره ما راتحت تاثیر قرار دهد؟
چرا ما دنباله رو چیزی هستیم که درست,مناسب, و انسانی نیست؟
چه چیزی را ما به نسلهای آینده می آموزیم؟
در این مورد فکر کنید
عقیده شما در مورد همه این جوکهای وحشتناک که ما به هم میگوییم چیست؟

تا بحا ل توجه کرده اید که فعا لیت های روزمره زندگی و سرگرمی های ما میتواند برای دیگران آزار دهنده باشد؟ بسیاری از موارد ما خود را وارد نظرات نژاد پرستی میکنیم بدون اینکه واقعا بخواهیم نژاد پرست یا علیه دیگران باشیم. فقط فکر کنید ارتباطات ما در یک روز معمولی چگونه به نظر می رسد. ما مردم را ملاقات میکنیم, صحبت میکنیم,می خوریم, راه می رویم, و جوک میگوییم. جوکها به زندگی روزانه ما تعلق دارند. ما همه جا در هر زمینه ای در خانه,محل کار,سر میز شام, مهمانی ها, اینترنت, صحبت های تلفنی, و حتی در ملاقات های رسمی اجتماعی جوک میگوییم.
ممکن است سوال کنیم که چه چیزی در این مورد اشتباه است؟
بعضی از جنبه های این جوک گویی ها مثل یک فعالیت اجتماعی, بسیاری از مردم را آسیب میرساند. بسیاری از جوکهای ما در مورد مردمی که از نژاد های مختلف, گروههای فکری, و خانواده هایی که از طبقات متفاوت می ایند و هیچ کس نمی خواهد به آن تعلق داشته باشد هستند..
چرا جوکهای ما انگیزه های جنسی و نژادی دارند؟
چرا جوکهای ما سمت و سوی ضد ا نسانی,بی ارزش, کوچک کردن گروههای مشخص و بخصوص زنان دارند؟
چه چیزی در مورد این جوکها خنده دار است؟
جوکهای ما معمولا با یک شخصی از یک قوم احمق, منحرف, یامتجاوز که برای رساندن منظورش چیز های خنده دار میگوید شروع می شود. هر کدام ما حداقل یک دوجین جوکهایی را بلدیم که زنان موضوع سکس هستند و مردان نقش فعال و سوء استفاده کننده دارند. چند جوک در مورد کودکانی که مورد تجاوز جنسی توسط مردی از شهر بخصوص(که همه ما میدانیم) قرار گرفته اند شنیده ایم؟ چند جوک در مورد زنان و کودکانی که بصورت برده و موضوع خرید و فروش هستند شنیده ایم؟
گاهی اوقات شخصیت اصلی یک جوک کار خنده داری میکند اما بیشتر اوقات ما آنرا به گروه نسبت میدهیم. شما فکر نمیکنید که این جوکها یک معانی پنهان دیگر هم دارند و آن را به فرهنگ ماغالب میکنند..
بیایید احترام قایل شویم و گفتن این جوکها را متوقف کنیم.

بسیاری از سایت هایی که توسط مردم ما ساخته شده اند دیگران را با پراکندن میکرب نژاد پرستی و جوکهای جنسی سر گرم میکنند.

رفتار ما وقتی انسانی است که حتی وقتی می خواهیم سرگرم و شاد باشیم به مردم خود احترام بگذاریم.

چندین سال پیش در دانشگاه استکهلم یک سخنران مهمان از یوگسلاوی سابق داشتیم. او جنگ و مردم آسیب دیده رادر کشور خود تجزیه و تحلیل می کرد. یکی از مواردی که او بحث کرد, در مورد دهها سال جوکهایی با سمت و سوی نژاد پرستی در مورد گروه های مختلف بود که در این کشور مطرح شده بود. جوکها منعکس کننده تنفر و جدایی بود و اختلافات را بیشتر دامن میزد. ما همه میدانیم چه اتفاقی بعدا در آن کشور افتاد . این سخنران معتقد بود که تنفر حاصل از این جوکها عامل مهمی در بر پایی جنگ داشت.
جوکها کلمات هستند و کلمات افکار ما هستندو افکار ما عقاید ما هستند و عقاید ما منعکس کننده جهان درون و برون ما هستند.

شاد بودن میتواند در محدوده احترام و حمایت از حقوق دیگران اتفاق بیافتد.

من بسیاری از موارد شنیده ام که ایرانی ها در مورد رفتارهای نا عادلانه, منزوی کننده, خشونت آمیز,و نژادپرستانه گروهی, بخصوص سفیدها( غربی ها), صحبت میکنند. ما باید به خودمان یادآوری کنیم وقتی که ما سعی میکنیم برای شادبودن از آن جوکهایی استفاده کنیم که بسیاری از انسان ها و بیشتر از آن اعتماد گروهای مختلف را نابود میکند به نژاد پرستی دامن زده ایم..

وقتی ما این جوکها را در مورد گروههای مختلف میگوییم ,خشونت ها و محدودیت های اجتماعی, و بی عدالتی ها راه طبیعی خود را به سوی زبان ما پیدا میکنند.

خشونت های اجتماعی توسط کسانی که می خواهند دیگران را کنترل کنند ساخته میشود. این خشونت های اجتماعی اعتقادات را ضعیف, قلبها را شکسته, و افراد را بی پناه می سازد. اگر میخواهیم کامل بمانیم, ما احتیاج داریم فرهنگ گفتارمان را پاک نماییم.
ما احتیاج داریم صلح را به زبانمان, روابطمان, خانواده هایمان, اجتماعمان, و به روش زندگی ایرانی بیاوریم.

این جوکها برای چند ین دهه خشونت های اجتماعی را سبب شده اند که احترام,اعتماد, مهربانی, ارتباط, و پیوند ها را خراب کرده است. جوکها ما را از هم جدا میکنند. برای حفظ حقوق مدنی و فرهنگی خودمان از حملات فرهنگ خودمان ما باید ما باشیم.
در این جهان سست, ما پشت دیوار ملیتها , مذاهب,گروهها, و طبقات پنهان میشویم.احساس تنهایی برای یک گروه فاصله ای میسازد که با دیگران در تضاد است. اجازه ندهید جوکها آن دیوار باشند.

افرادی هستند که بو سیله ساختن یک زبان یا رفتار برای نشان دادن برتری ,اصالت, یا طبقه خود را ا ز دیگران جدا میکنند. استفاده ازاین جوکها برای خیلی از افراد این احساس که آنها ازدنیای دیگر آمده اند را ایجاد میکند.جوکهایی از این قبیل که بعنوان یک راه عادی توسط افرادی که خود را بالاتر میبینند مورد استفاده قرار میگیرند باعث دشمنی های اجتماعی میشوند. گاهی اوقات ما با گفتن این جوکها هیچ منظوری جز شاد بودن نداریم, اما هنوز فراموش میکنیم چقدر این جوکها بر روحیه بعضی از مردم تاثیر می گذارد

بعضی گروهها و افراد از جوکها بعنوان یک عنصر منزوی کننده اجتماعی, یا مکانیسم دفاعی برای نشان دادن تفاوتها در طبقاط
اجتماعی,مذهبی,نژادی, و ملی بهره برداری میکنند.گاهی اوقات گروه منزوی شده یک گروه بهتر معنوی نسبت به دیگرانی میشود که از روحیه خشن, شایعه پراکن و خبر چین,نا امن و متغییر استفاده میکنند. ما میدانیم چگونه بسیاری از گروههای قومی احساس میکنند که از نظر اجتماعی منزوی شده اند , زیرا پیشینه قومی آنها موضوع جوکهای نژادی و جنسی بوده است.
این گروه یا مردم سعی میکنند با استفاده از دامن زدن اختلافات و قرار دادن یک گروه علیه گروه دیگر برای بدست آوردن غرور شخصی برتری یابند.
جوکهای نژادی و جنسی میتوانند برای رسیدن این افراد به هدف برتریت مورد استفاده قرار گیرند. ما نمیتوانیم یک بار دیگر اجازه دهیم خشونت راه ما باشد تبعیض, تعصب,غرض ورزی و پیش داوری تمایل ماست برای کوچک کردن دیگران و بالا بردن خودمان که قومی را علیه قومی دیگر, و گروهی را در مقابل گروهی دیگر میگذاریم. اگر ما دوست نداریم با ما متفاوت برخورد شود, پس باید گفتن این جوکها را متوقف کنیم.
روشهای زیر برای حل مشکلاتی که بیان شدارائه میشوند :1_ساختن و گفتن جوکهای خشن را متوقف کرده و به گویندگان آنها صمیمانه احساس ناراحتی خود را بیان کنیم .2_به انتشارو ترویج گفتمان (پالایش زبان )همت گماریم و آگاهی خود و دیگران راافزایش دهیم . 3_سعی کنیم جوکهائی در مورد موضوعاتی چون خوشحالی ،لذت ، عشق ،مشارکت ،صداقت ،ومهربانی بسازیم و یا از کسان دیگری که آنها را ساخته اند نقل کنیم .4_ جوکسازان و طنز پردازان خلاق میتوانند شخصیت های جالبی را برای جوکها بیا فرینند(مثل صمد آقا سا خته پرویز صیاد ویا عمه جا ن که توسط عبدالقادر بلوچ طراحی شده ) 5_-شخصیتهای جوکهائی که خشن نیستند وفقط خنده دارند را میتوان عمومی کرد . در شروع آنها بجای( یک ......اسم قومی )میتوان گفت :(یک نفر ) .( _
بر گرفته از سایت
پوران پور اقبال

Friday, November 9, 2007

سلامت روح و روان, پوران پور اقبال

سلامت روح و روان ما ارتباط مستقیم به چیزهایی که به زور به ما تحمیل شده و یا گرفته شده است دارد: انتخاب شخصی ما زیر سوال رفته است.
در فرهنگ ایرانی, ما معمولا حق انتخاب زیادی نداریم. ما مدام مجبوریم کارهایی را انجام دهیم که دوست نداریم. ما مجبور به انتخاب شریکمان هستیم که دوست نداریم و قبول افکاری که همیشه هم سالم نیستند.
وقتی من بچه بودم یک مرد دیوانه در محله ما (در تهران, خیابان بهبودی) در خیابان زندگی میکرد که به "علی دیوانه " شهرت داشت. این مرد سی تا چهل ساله مشخصا به دلیل بیماری ذهنی در زبان عامیانه عقل خود را از دست داده بود. بیاد میاورم همه بچه ها از او میترسیدند اما بعضی بچه ها او را دنبال و اذیت و مسخره میکردند و دیوانه می خواندند. هنوز صدای هو کردن بچه ها در گوش من باقی مانده است. این مرد چه انتخاب دیگری جز ترساندن بیشتر آنها برای دفاع ازخود و راندن مزاحم ها داشت ؟

یک روز نزدیک وقت نهار, از انجا که در حیاط باز مانده بود این مرد وارد منزل ما شد. از انجا که گرسنه به نظر میرسید و ما سر سفره نهار بودیم,
مادرم به آرامی به او غذا تعارف کرد. اوبا نگاهی متعجب غذا را خورد و ناپدید شد. من هنوز در شگفتم که ان مرد در آن روز به چه فکر میکرد؟ او احتمالا به احساس کمبود خانواده و نیاز خود برای زندگی در یک خانواده فکر میکرد.
حالا که من یک متخصص بیماری های روحی و روانی شده ام, فکر میکنم ما با آن مرد ودیگر بیماران روانی چگونه رفتار میکنیم: با اذیت و ازار و نفهمیدن ایشان
امروز من اگر شانسی داشته باشم به این مرد خواهم گفت: من برای تمام رنجهایی که تو کشیدی, برای درک نکردن تو, و برای حمایت نکردن از تو توسط خانواده و اجتماع متاسفم.

در فرهنگ ما متاسفانه, ما معمولا با بیماران روانی با رد کردن, اجتناب کردن, و بی احترامی رفتار می کنیم. چرا؟ زیرا ما باور نداریم که بیمار روانی هم یک انسان است. حالا وقت ان است که یاد بگیریم.

بیماری روانی بدلیل عدم حضور سلامتی نیست. این ناراحتی است که در فکر, مغز, زندگی, و تمام شخصیت ما خلل وارد میکند. بیماری روانی وقتی ظاهر می شود که ما قادر به بیان احساسات خود از جمله ترس, خجالت, گناه, تنفر, عشق, حتی دلسردی در مورد جنبه های مختلف زندگیمان نیستیم.

واقعیت زندگی در ایران, بار احساسی که حمل می کنیم, تعداد تجربیات وحشتناک که تجربه کرده ایم, درد و نگرانی جدایی, همه و همه می توانند سبب شوند که یک بدن سالم بی احساس شود و نتواند کار خود را درست انجام دهد. در این موارد و حتی قبل از آن ما احتیاج به کمک داریم.

سلامت روح و روان به حضور عشق, ارتباط, تعلق, مهربانی, احترام, رابطه متقابل سالم بستگی دارد. بسیاری از بیماری های فیزیکی و جسمی به درد های روحی و روانی ما بر میگردد. مهاجرت, تغییرات زیاد در زندگی, تغییر روش زندگی در صورت اجبار, احساس فشار برای تطبیق همزمان, و بودن در فشار احساسی جهت مقابله روزانه با نگرانی از جدایی, دلایلی برای ناراحتی های روانی هستند.
مشکل روحی و روانی ما وقتی تشدید میشود که ما تظاهر میکنیم همه چیز درست است, خانواده از ما پشتیبانی میکند و تظاهر میکنیم که همه چیز را همزمان میتوانیم اداره کنیم.
. ما( ایرانیها) معمولا همه نگرانی و درد های روحی را به جسم نسبت می دهیم, نزد دکتر میرویم تا قرص خواب,کاهش وزن, راه رفتن, حرف زدن, فکر کردن,کار کردن, و زندگی کردن بگیریم. بیشترین کاری که می کنیم یک روانشناس می بینیم که بیماری را تشخیص می دهد و داروهای بیشتر تجویز می کند.

ما باید یاد بگیریم گروه های کمک برای خود پیدا کنیم.
ما باید بیشتر صریح باشیم و در مورد چیز هایی که آزارمان می دهد صحبت کنیم.
ما باید یاد بگیریم احساس و افکارمان را بیان کنیم.
ما باید افکار, احساس, و رفتاری را که مفید نیست دور بریزیم.
ما باید ازگذشته ای که ما را بسمت نا امیدی می برد رها شویم.
ما باید "همواره درست بودن" را کنار گذاریم و جای آن باید گوش کردن را یاد بگیریم
.

چه کار دیگری می توانیم انجام دهیم تا از تمام لحاظ سالم باشیم: جسمی, روحی, روانی, روحانی , و فرهنگی؟

امید, دعا, ارتباط با خدا, و احساس دوست داشته شدن و مواظبت شدن-اینها همه تاثیر مثبت روی سلامت روان ما خواهند داشت.

بسیاری خانواده ها و افراد امید را به دلیلی از دست می دهند و تنها, منزوی , وبیگانه زندگی می کنند. ما میتوانیم انها را کمک کنیم تا منابعی بیابند و امید را به زندگی خود بر گردانند.

با تشکر از خانم پوران پور اقبال
Healthy Mind مقاله
http://www.middlepeace.com/ بر گرفته از سایت

Friday, August 31, 2007

جلسه آینده

از شما دعوت مي‌شود در جمع دوستانة ما شرکت کنيد.ساعت:6:30 تا 8:30 عصر
آدرس: اطاق شمارة 203 واقع در طبقة دوم کاپيلانومال در نورت ونکوور
.جمعه 7 سپتامبر: شب شعر و موسیقی عرفانی با حضور آقای شاپور رضوی.جمعه 21 سپتامبر:(چگونه به صلح دردرون-خانه -جامعه وجهان دست یابیم)با حضور خانم پوران پوراقبال-مددکار اجتماعی و کارآموز مشاوره روانکاوی شرکت در جلسات برای همه آزاد و رايگان است.
براي اطلاعات بيشتر با شمارة 4678-980 (604)يا با آدرس زير تماس بگيريد:http://rooyeshgroup.blogspot.com/

Saturday, August 11, 2007

شعری از علی خدامی

رویش

و چه سرشار است باغ

از طراوات شبنم ها

.آبستن از رستن ها

و من

آن جوانک سبز بر پیکر بلوت کهنسالم

نیازمند و امیدوار

تبریز اردیبهشت 69

Sunday, July 29, 2007

مهاجرت و پله های رشد اجتماعی

در ماه سپتامبر سلسله گفتگو هایی تحت عنوان مهاجرت و پله های رشد اجتماعی با حضور خانم پوران پوراقبالی (مددکار اجتماعی و کاراموز مشاوره روانکاوی)را دنبال خواهیم کرد برای آشنائی بیشتر به سایت ایشان مراجعه نمائید http://middlepeace.com/

Friday, July 27, 2007

Friday, July 20, 2007

مثلث برمودا

امروزیها به من میگن ارگانایز نیستی .تابحال نصف عمر من صرف پیداکردن اشیاء گمشده ام شده است .من اشعار(شهر من گمشده است ..)ویا(کفشهایم کو؟ چه کسی بود صدا زد سهراب )رادوست دارم و ترانه های (تفنگ من کو لیلی جان تفنگ من کو ؟ )ویا(کلید گم گشته و در وا نمیشه ..یکی هم واسه ما پیدا نمیشه )به دلم مینشینند .به تماشای فیلمهای (دختر گمشده ) و(جوان گمراه )و(عشق سابقم .گمشو)نشسته ام .
کتابهائی هم از نویسندگانی- گمنام –خوانده ام مثل (چگونه میتوان همه چیز را بهمریخت )و(اصول پنجگانه ریخت و پاش ) و(تکنیکهای دستیابی به آشفتگی )و(از نظم و ترتیب بگریزیم ).
من از فروشگاه هائی که بالای قسمت میوه نوشته :(در هم ) خرید میکنم وقسمت اشیاء گمشده روزنامه ها را مطالعه میکنم .برای مرتب کردن وسایل داخل کیفم یک هفته مرخصی لازم دارم .میگویند: (بعضی از نوابغ و هنرمندان به بی نظمی و آشفتگی شهره اند )منهم مثل آنهاهستم و تنها فرقی که دارم نبوغ وهنر ایشانست !!.
خانه ما نمونه کوچک مثلث برمودا است .در آن (شتر با بارش گم میشود).اصلا وسایل در آن پا دارند مثلا تلفن بی سیم یا مداد کنار آن که به همه جا میروند و میمانند .در دو روز گذشته سه بار بارانی من گم شده و خدا را شکر که خودم تویش نبودم .
در خانه ما میتوانید :عینک را در یخچال .مربا را در کتابخانه .کتاب را در زیر پله ها .قوطیهای رنگ را در دستشوئی .دستمال کاغذی را در کشو وسایل خیاطی . قیچی را آویزان به رختکن . کلاه( شاپو) را داخل کشو میز توالت . لاک و ماتیک را در ماشین و انباری از وسایل را زیر مبل اطاق نشیمن ببینید . اگر سرزده وارد شوید فکر میکند خانه را دزد زده و در اثر عجله همه چیز را بهمریخته است .
بیامد شبی یکنفر خانه ام
ندید اندکی نظم به کاشانه ام
بهر سو نظرکرد درهم بدید
نبود اندکی جا که بتوان لمید
وسایل چنان زیرورو. جابجا
که روید بسر شاخ بیننده را
چوپنداشت. در آن شده زلزله
خبرکرد وانداخت یک ولوله
همه دوستان آمدندتک به تک
بسرعت . شتابان بهرکمک
چوخانه بجهد گروه پاک شد
زنظم ونظام همچوافلاک شد
برفتند و شادان ولی بی خبر
کزآن ساعتی پس نماندی اثر
از خانه ما میتوانید بجای باغهای برای بازی و گمشدن بچه ها استفاده کنید . بعلت در دسترس نبودن اشیا درآن میتوان از ماتیک بجای مداد .چاقو بجای قیچی .قوطی شیرینی بجای دیس .ماهی تابه بجای چتر .پارچ بجای لیوان .جوراب بجای دستکش وعینک ذره بینی همسر برای خود استفاده کرد . البته من هنوز امیدوارم که بفرموده شاعر:
یوسف گمگشته بازآید به کنعان غم مخور خانه مینا شود روزی گلستان غم مخور

مینا

Monday, July 16, 2007

جلسه جمعه 15 ماه جون :

مینو حبیبی: ما موجودی اجتماعی هستیم و ارتباطات اهمیت زیادی در زندگی همه ما دارد .بهتر است ابتدا انواع شخصیت ها را مطرح کنیم و بعد با خودشناسی ویافتن نوع شخصیت خودمان به تصحیح و پرورش ان کوشیده و در نتیجه ارتباطاتمان را بادیگران عمیقتر و بهتر کنیم .بطور خلاصه 5 نوع شخصیت وجود دارد
1- شخصیت منفعل
افرادی هستند که همه چیز را میپذیرند .نافعالند.از حق خود میگذرند که دیگران
آرامش داشته باشند
2- شخصیت مهاجم : (پرخاشگر هستند .برای خود و اطرافیانشان مشگل ساز هستند

3- شخصیت ویرانگر :در صد کمی از جامعه را دربرمیگیرند .بسیار مهاجمند .جنایت و جنحه از اینها سر میزند.معمولا مشکلات عمیق خانوادگی داشته اند
.4=شخصیت منفعل مهاجم : (همیشه خشمی در درون خود دارند .در صورت ناراحتی از کسی سکوت و قهر میکنند تا جائی که دیگران این مشگل را حل کنند .احساسات فروخفته در انها معمولا باعث ناراحتی و بیماریشان میشود .). 5
-شخصیت قاطع: (میدانند که در هر شرایط چگونه تصمیم گیری و صحبت کنند .در بیشتر روابطشان با دیگران موفق هستند . سوال : چگونه میتوان به شخصیت قاطع دست یافت ؟ . اگر اگاهی یافته و تصمیم بگیریم که به این شخصیت برسیم عملی است .البته مقداری زمان میبرد و ممکن است اطرافیان ما از این تغیر خوشنود نباشند چون به ان عادت ندارند.نیاز به فرصت برای خو کردن به ان را دارند.نکته مهم اینست که باید باهستگی تغیر روش دهیم . برای رسیدن به شخصیت قاطع هم با سلف کر (محافظت از خود ) شروع میکنیم.سلامت جسمی و روحی در درجه اول اهمیت دارند.منطقی بنظر نمیاید که در صورت اهمیت ندادن وعدم محافظت از خود بتوانیم دیگران را دوست داشته و رابطه سالمی با انها برقرار کنیم .برای داشتن بالانس در زندگی پیشنهاد شده است که ساعات روزانه به سه قسمت(ویا حداقل نزدیک به ان )تقسیم شوند :1=کار 2=رابطه با دیگران 3=توجه به شخص خودمان . محققان دریافته اند که بیشتر تصادفات در زمان گرسنگی رانندگان اتفاق میافتدو این اهمیت 3 وعده غذای بموقع و خوب را نشان میدهد .حداقل 7تا8 ساعت خواب را پیشنهاد میدهند. محمد:سن در این موضوع نقش دارد . مینوحبیبی: البته موثر است .ومقدار خواب میتواند در نوبتهای جدا صورت گیرد .از دیگر احتیاجات ما ورزش است .بعضی ها میگویند وقت نمیکنیم .ولی فکر میکنم ما معمولا برای کارهائی که دوست داریم همیشه وقت داریم .
سیما:درست است . وقت ایجاد شدنی است
مینو:همانطور که برای چیزهائی که دوست داریم .وقت داریم پس چه بهتر که برای چیزهائی که لازم است هم وقت بگذاریم .در اینجا بیشتر منافع ورزش را بیشتر دریافته اند حتی صبح خیلی زود هم عده زیادی در ورزشگاهها ورزش میکنند .ورزش با ازدیاد اعتماد به نفسمان ارتباطات را اسانتر میکند .مورد دیگر اینکه حداقل یکساعت از روز را صرف کاری کنیم که دوست داریم و از ان لذت میبریم .
مورد دیگر مثبت اندیشی است .سعی کنیم از هر چیزی که در اطرافمان میگذرد برداشت مثبت داشته باشیم .زندگی در زمان حال بسیار مهم است .بیشتر ما مثلا موقع رانندگی به خاطرات سالیان گذشته و یا به کارهائی که فردا باید انجام دهیم فکر میکنیم .اینها فکر و مغز را خسته میکنند .بچه ها معمولا در زمان حال هستند . ما مثلا در موقع تست غذا تمرکز داریم .
محمد:رباعیات خیام هم همین را میگوید.
مینو:بله میگوید:از دی که گذشت هیچ ازو یاد مکن فردا که نیامدست فریاد مکن حالی خوش باش و عمر بر باد مکن ....این فلسفه خیام را که سالها پیش مطرح کرده اکنون در دانشگاه ها تحت عنوان مکتب گشتالت بازخوانی میکنیم .بعضی ها میگویندموقع مطالعه فکرمان هزار جا میرود .علتش اینست که مغز اینطور تربیت شده است ولی با تمرین میتوانند به تمرکز دست یابند .
ایرانی:من برای تمرکز مثلا در پیاده روی از اواز خواندن استفاده میکنم .چون اکثر ما گذشته خوبی نداشته ایم با تمرکز نمیگذارم فکرم به گذشته برود.
مینو:عالیست همین راه رفتن و
آواز خواندن جزو سلف کر بحساب میاید .. البته اینکه اکثر ما گذشته خوبی نداشته ایم مختص به ما نیست .در روانشناسی جدید معلوم شده که اکثر مردم در همه جا در گذشته مشگل داشته اند واین یکی از دلایلی است که روانشناسی جزو علوم برتر شده چون چگونه درست زندگی کردن را تحقیق و ارائه میدهد.
مورد دیگر عادت به برنامه ریزی برای کارهای روزانه و...مسافرت و..است.اکثر کانادائیها برنامه ریزان خوبی هستند.مثلا افراد خیلی مسن را میبینیم که برای 10 سال اینده اشان برنامه ریزی دارند و این نمایانگر امید در انهاست .برنامه ریزی از استرس ما کم میکند.
پروین:استرس چیست؟
مینو:استرس حالتهای روانی است که در رابطه با کارهای مختلف برای ما پیش میاید .این موضوعات ممکن است حتی شادی اور باشند مثل جشن عروسی .مسافرت .و.. مهم اینست که بدانیم چگونه با این مسائل کنار بیائیم .البته اگر هیچ استرسی نباشد زندگی یکنواخت و کسل کننده میشود!ولی مقدار زیاد ان مشگل زاست .از شایعترین موضوعات استرس اور طلاق و در درجه بعدی مهاجرت است .بیشتر سردردهای مزمن .فشار خون .ناراحتیهای دستگاه گوارش .دردهای مختلف بدن ...از عوارض استرس ها هستند .
سیامک:چگونه میتوان با استرسها کنار امد؟
مینو:میتوان از انها دوری کرد .مثلاچون عجله استرس میاورد . صبح اگر یکربع ساعت زودتر بیدار شویم میتوانیم به کارهای شخصی مان برسیم .بموقع حاضر شویم .به ترافیک بر نخوریم و.تا جائیکه ممکن است کارهای صبح را شب قبل انجام دهیم (مثل اماده کردن لباس و غذای فردا و..)..
نکته دیگر در کنار برنامه ریزی .نوشتن انست اتکا زیاد به حافظه خود نداشته باشیم .چون امکان دارد با بروز یک چیز غیر منتظره همه را فراموش کنیم .
فرشته:مادر صفحه اینترنت برنامه هایمان را گذاشته ایم .هر روز برنامه ها و اتفاقات را به ما خبر میدهد.برای اینکار از برنامه زیر میتوان استفاده کرد
Outlook windows or yahoo calender
مینا:من چون خیلی از کارهایم را فراموش میکنم تا انجام دهم .انها را روی کاغذی مینویسم .ولی متاسفانه فراموش میکنم ان کاغذ را کجا گذاشته ام !!
سیما :از تقویمهای بزرگ هم میشود استفاده کرد
زهره:من از یک تخته ثابت در اشپزخانه استفاده میکنم .
مینو :تمرینهای زیادی برای کنار امدن با استرس هست مثلا چشمها را ببندید و ببینید در درون شما چه میگذرد .کم کم تمام اعضای خود را حس کنید .مثلا چائی که نوشیده اید در چه مرحله است .در این تمرین ارتباط بین مغز و بدن ایجاد میشود.
شهره :این تمرینها و حالات را در دیگران میبینم ولی در من موثر نیست .
مینو :البته افراد متفاوت هستند ولی تمرین و تکرار خیلی مهم است .
افسون :ما از جامعه ای امده ایم که در ان سلف کرجائی ندارد .با نگاهی به والدین خودمان این نکته را روشنتر می بینیم .همه وجودشان فداکاری برای فرزندان و خانواده بوده است .بر عکس در اینجا میبینیم که والدین به خود هم توجه دارند خصوصا زمانی که فرزندانشان بالغ هستند .در اینجا توجه بخود و محافظت از خود را بهمه اموزش میدهند.در فرهنگ ما جنبه مثبت ندارد .مثلا ما گاهی بار منفی راجع به کسی که باصطلاح خیلی به خودش میرسد صحبت میکنیم .وگاه حتی خودما هم از اجرای این روش احساس گناه میکنیم .چرا و چگونه در فرهنگ ما این روش نه تنها وجود ندارد بلکه اگر هم بخواهیم بوجود اوریم با مقاومت منفی روبرو میشویم ؟
شهره:شماگفتید که( والدین ما .. .. ).مسله اینست که حتی خواهرهای هم نسل ما هم توجه به خود را معادل خودخواهی بحساب میاورند .
مینو:این یک مسله بزرگ فرهنگی است .اگرخانواده های ما یک فرهنگی را دارند دلیل بر ان نیست که ان روش درست است .شاید نااگاهی در ان نقش داشته باشد .ودر صورت اگاهی تغییر روش دهند .توجه به فرزند و خانواده لزوما در قالب هائی که انها انجام میدهند نیست . (ساعت مفید)بسیار مهم است .مادرانی هستند که سلف کر هم ندارند وصبح تا شب همراه بچه هایشان هستندولی رسیدگی به انها را در غذا و لباسشان میدانند وهیچگونه ارتباط روحی با انها ندارند ولی والدینی هستند که گرچه زمان کوتاه ولی بشکل (ساعت مفید)با فرزندان خود ارتباط دارندوبهحل مشکلاتشان کمک زیادی میکنند .با همسر میتوان فقط یکساعت وقت گذاشت ولی یکساعتی که واقعا مفید است ودر ان از نق زدن و سرکوفت و ...خبری نیست .مهمترین مسله ایکه در خانواده وجود دارد (ارتباط)است که اگر سالم باشد افراد خانواده را موفق میکند .
افسون :با توجه بان ریشه های فرهنگی که گفته شد چگونه میتوانیم این روش زندگی را انتخاب و مهمتر از ان اجرا کنیم ؟
مینا :برای اجرای این روش در قدم اول باید قلبا به ان باور پیدا کنیم و بقول امروزیها انرا در خود نهادینه کنیم .اریک فروم معتقد است که حتی وقثی بیک عقیده معتقدیم .درجه خلوص و صداقت ما به ان مبهم است مگر اینکه با شناخت ناخوداگاهمان روشن کنیم که ان ادعا حقیقت دارد یا موجه نمائی است .در کتاب روانکاوی و دین بیک بررسی اشاره میکند که در ان از مردم امریکا 2 سوال پرسیده بودند 1-ایا همه افراد مساوی خلق شده اند؟ 2-ایا سیاهان با سفید پوستان برابرند؟در شمال امریکا حدود 79 درصدبه سوال اول جواب مثبت وهمانها حدود 21 در صد جواب مثبت به سوال دوم دادند .این کاهش شدید درصدجواب مثبت نشان میدهد که اعتقاد به جواب مثبت سوال اول که از کلاسهای درس اموخته وحفظ کرده بودندحالت شعاری داشته و در واقع فقط در ذهن انها بوده نه قلبشان.
زهره:راجع به فرزندانمان معتقدم که سیستم اینجا انها را طوری بار میاورد که به سلف کر اهمیت میدهند .والدین ما هم اگر از فداکاری خود راضی و خشنودندواگر شانس دوباره زندگی کردن را پیدا کنند اگر همین راه رادوباره انتخاب خواهند کرد که مشکلی نیست .درست است که نباید افراطی بود ولی بعضی ها از این فداکاریها لذت میبرند .و همین بخشی از سلف کر انهاست .انجا مشکل است که احساس تاسف و پشیمانی کنند .
محسن:در مورد 3 بخش زندگی که روانشناسان ارائه میدهند .بنظر من کسیکه زندگی با معنائی داشته باشد محتاج مرزکشی نیست وحتی میتواند با ارتقاء ارتباطاتش و یا کارش انها را هم در بخش سلف کر داشته باشد .
علی خدامی :در روانشناسی مثبت اندیشی سه نوع زندگی را داریم : زندگی خوشایند . زندگی خوب : زندگی از نظر کیفیت خوبست .نوع سوم زندگی با معناست که دکتر فرانکلین در کتاب (انسان در جستجوی معنا )بدان پرداخته است .بهتر است ما این هر سه نوع زندگی را به حد مطلوب برسانیم .طبق نظریه فرانکلین اگر ما بتوانیم زندگی معنادار را وجه غالب قرار دهیم حتی در سختترین شرایط زندگی برایمان شادی افرین و خوشایند میشود .ما در معنا یابی مشکل داریم .مثلا در رابطه با فرزندان .در زندگی معنادار کیفیت زندگی بچه ها وجه غالب دارد .دراین حالت سعی میکنیم شخصیت نوع قاطع را در فرزندانمان پرورش دهیم وگرنه فقط ارضاءمسائل فیزیکی در مرحله زندگی خوب است .بیشتر فداکاریها در مرحله زندگی خوبست .درحالیکه روانشناسی مدرن زندگی با معنا را توصیه میکند که در ان با تغییر و بهبود نگرش به زندگی با.استرسها هم میشود کنار امد .
حسین :مقصد هر فردی خوشحالی .سعادت و خوشبختی است .در اینجا ازگفتار بزرگان یادی میکنم .حجازی میگوید :اسباب خوشبختی خود را از دیگران میخواهی ومدام از بی گذشتی ونامهربانی انان شکایت داری وحال انکه اسباب خوشبختی در دست خود ماست .از ما بی گذشت تر و نا مهربانتر نسبت به خودمان هیچکس نیست .