Friday, July 20, 2007

مثلث برمودا

امروزیها به من میگن ارگانایز نیستی .تابحال نصف عمر من صرف پیداکردن اشیاء گمشده ام شده است .من اشعار(شهر من گمشده است ..)ویا(کفشهایم کو؟ چه کسی بود صدا زد سهراب )رادوست دارم و ترانه های (تفنگ من کو لیلی جان تفنگ من کو ؟ )ویا(کلید گم گشته و در وا نمیشه ..یکی هم واسه ما پیدا نمیشه )به دلم مینشینند .به تماشای فیلمهای (دختر گمشده ) و(جوان گمراه )و(عشق سابقم .گمشو)نشسته ام .
کتابهائی هم از نویسندگانی- گمنام –خوانده ام مثل (چگونه میتوان همه چیز را بهمریخت )و(اصول پنجگانه ریخت و پاش ) و(تکنیکهای دستیابی به آشفتگی )و(از نظم و ترتیب بگریزیم ).
من از فروشگاه هائی که بالای قسمت میوه نوشته :(در هم ) خرید میکنم وقسمت اشیاء گمشده روزنامه ها را مطالعه میکنم .برای مرتب کردن وسایل داخل کیفم یک هفته مرخصی لازم دارم .میگویند: (بعضی از نوابغ و هنرمندان به بی نظمی و آشفتگی شهره اند )منهم مثل آنهاهستم و تنها فرقی که دارم نبوغ وهنر ایشانست !!.
خانه ما نمونه کوچک مثلث برمودا است .در آن (شتر با بارش گم میشود).اصلا وسایل در آن پا دارند مثلا تلفن بی سیم یا مداد کنار آن که به همه جا میروند و میمانند .در دو روز گذشته سه بار بارانی من گم شده و خدا را شکر که خودم تویش نبودم .
در خانه ما میتوانید :عینک را در یخچال .مربا را در کتابخانه .کتاب را در زیر پله ها .قوطیهای رنگ را در دستشوئی .دستمال کاغذی را در کشو وسایل خیاطی . قیچی را آویزان به رختکن . کلاه( شاپو) را داخل کشو میز توالت . لاک و ماتیک را در ماشین و انباری از وسایل را زیر مبل اطاق نشیمن ببینید . اگر سرزده وارد شوید فکر میکند خانه را دزد زده و در اثر عجله همه چیز را بهمریخته است .
بیامد شبی یکنفر خانه ام
ندید اندکی نظم به کاشانه ام
بهر سو نظرکرد درهم بدید
نبود اندکی جا که بتوان لمید
وسایل چنان زیرورو. جابجا
که روید بسر شاخ بیننده را
چوپنداشت. در آن شده زلزله
خبرکرد وانداخت یک ولوله
همه دوستان آمدندتک به تک
بسرعت . شتابان بهرکمک
چوخانه بجهد گروه پاک شد
زنظم ونظام همچوافلاک شد
برفتند و شادان ولی بی خبر
کزآن ساعتی پس نماندی اثر
از خانه ما میتوانید بجای باغهای برای بازی و گمشدن بچه ها استفاده کنید . بعلت در دسترس نبودن اشیا درآن میتوان از ماتیک بجای مداد .چاقو بجای قیچی .قوطی شیرینی بجای دیس .ماهی تابه بجای چتر .پارچ بجای لیوان .جوراب بجای دستکش وعینک ذره بینی همسر برای خود استفاده کرد . البته من هنوز امیدوارم که بفرموده شاعر:
یوسف گمگشته بازآید به کنعان غم مخور خانه مینا شود روزی گلستان غم مخور

مینا

1 comment:

Ali Khoddami said...

مینا طنز شیرینت را خواندیم کلی خندیدیم
بقول بامداد
من درد مشتکرم مرا فریاد کن
علی و افسون