Friday, June 13, 2008

Niloufar Hosseini


صدای تو

با صدای تو رسیدم به بهار
از ستاره سوزِ این غربت سرد
بغض کهنه رو سپردم به دلی
که سکوت خستگیمو دوره کرد

من تو این کویر بی نام و نشون
روح بارونو شنیدم از صدات
پَر دادم خیالمو تا آسمون
گم شدم تو تک تک ترانه هات

توی تاریکی و شب گریه ی برگ
که هوا نبض نفس رو می بُرید
این صدای گرم ِاحساس تو بود
که به داد قصه های من رسید

اگه این شبونه های ناتموم
با صدای تو به فردا میرسه
چرا لایق ترانه هات نشد
بِیت انتظارِ شعرِ حادثه؟

تو که آهنگ صدات برای من
شده یک عادت خوبِ ناگزیر
مثل لالایی ساحل واسه موج
توی قلب سبز لحظه پا بگیر

بخون از باور اشک پنجره
حالا که فصل عبور سایه هاست
بخون از ستاره، از دعای شب
خوابِ آرامش من تو اون صداست




سرزمین قلب من

همسايه بی سايگی
هم مرداب نيلوفری
کجاست سرزمین قلب من،کجاست؟

اين کابوس غريب
فصل پايانی کدام رويای ناديده است؟
سردی اين زمستانِ بيداری
خواب آلوده ام می کند
شعرهای سرمازده ام را ای کاش
گريزی بود
به بهاری روشن

من شعر را
نه صد پاره
که هزار پاره ميکنم
برای تنها لحظه ای زيستن
در خلسه خاطرات پاک
اين سه نقطه های ناگزير را
واژه واژه خواهم خواند
دريا دريا خواهم پيمود

ميان خواب و بيداری غربتی است
که احساس را به زنجير می کشد
مرا چه می شود در اين بيگانگی

همسايه بی سايگی
هم مرداب نيلوفریکجاست سرزمين قلب من،کجاست؟

No comments: